Sick Nick
 

 

 
Sunday, October 08, 2006
نام های برای امروز

نام های برای امروز
پاسخ به »نام های برای فردا ی خاتمی

(1)
نام های برای امروز
پاسخ به »نام های برای فردا «ی خاتمی
متن زیر پاسخی است به درخواست معاونت سیاسی نهاد ریاست جمهوری
در خصوص اظهار نظر نسبت به نامه آقای خاتمی تحت عنوان »نامه ای برای
فردا « که همان موقع برای درخواست کننده ارسال شد و اکنون با حذف بخشی از
مطالب در اختیار عموم قرار می گیرد. برخی از مطالب نیز بنابه ملاحظاتی حذف
شد. که به جای آنها حروف انگلیسی قرار داده شده است.
مدت ها بود که در پی نوشتن تحلیل جامعی درخصوص عمل کرد آقای خاتمی بودم و لذا
هنگامی که درخواست رسمی درخصوص اظهارنظر من نسبت به »نام های برای فردا « از سوی
معاونت سیاسی نهاد ریاست جمهوری به دستم رسید ف کر کردم که همان مط الب را در قالب
همین پاسخ بنویسم . اما پس از تامل بیشتر به این نتیجه رسیدم که بخش قابل توجهی از ن کات
مورد نظرم را برای فرصت دیگری بگذارم و در اینجا صرفاً پاسخ خود را در چارچوب نامه
مذکور، تا حدودی بسط و شرح دهم.
ممکن است که خواننده احساس کند که قدری تندی و یا حتی عدول از انصاف در این
مطالب وجود دارد، من قصد رد کردن این برداشت را ندارم اما باید بگویم که این متن در برابر
آنچه که می توانست نوشته شود نه تنها تند نیست که معتدل هم خواهد بو د و اگر هر آنچه ک ه
در ذهنم است را می نوشتم آن وقت مشخص می شد که تا چه حد رعایت انصاف شده است، و
حتی بالاتر از آن بوی نوعی محافظه کاری از این پاسخ به مشام خواهد رسید.
البته من برخلاف آقای خاتمی این پاسخ را برای آینده نمی نویسم چرا ک ه ف ک ر م ی ک نم
الزاماً باید با نسل و افراد حاضر صحبت کرد بعلاوه من این مطلب را خطاب به نسل جوان
نمی نویسم چرا که آنها مدت هاست که از این مرحله گذر ک رد هاند و هیچ تره ای برای این
حرف ها خرد نم ی کنند، و گوش شان از ت کرار م کررات آزرده است ، م کرراتی که به خاطر وزوز
دایمی اش گوش های آنان را بدل به ابزار و مجرای ش کنجه نموده است ، و دعا می کنند ک ه یا
(2)
این سخنان ت کراری خاتمه یابد یا گیرنده گوش آنان بگونه ای شود که با فر کانس این سخنان
تطابقی نداشته و خارج از حدود آن باشد . من این نامه را خطاب به آنانی می نویسم ک ه هم
نسل من هستند نسلی که بیشترین تأثیر را در تحولات چند دهه اخیر داشته است ، و هنوز هم
می تواند این نقش را ایفا کند. اما حیف و صد حیف که بخشی از آنان با ر ک ود و رخوت و
محافظ هکاری غیرقابل قبول در برابر موج ضد اصلاحی س کوت و عقب نشینی کردند و می کنند
و اسم آن را اعتدال و عقلانیت گذاشته اند و چه ظلمی به کلمات م ی کنند و ک رده اند . خطاب
این نامه به نسلی است که کمتر فرصت کرده تا با کلمات بازی کنند و به توجیه وضع خود در
قالب های ادبی بپردازند . نسلی که از کویر نیامده و اگر هم در کویر بوده ، رشد و بلوغ او در
شهر رخ داده است . خطاب این نامه نه جمعی مجهول و ناشناخته که جمعی شناخته شده و
مسئول است و به صفت مسئول بودنش پاسخگ و نیز باید باشد. در این نامه می کوشم که به نام
ملت حرفی نزنم و اگر هم در موردی به نام ملت سخنی گفته شود به کام قدرت نخواهد بود
که جمع این دو نقیض (البته در کشور ما) از عهده عده اندکی برمی آید و بس! و اما بعد!
1 اولین ن کته ای که در این نامه هست عنوان آن است اصولاً وقتی برای فردا نامه
می نویسیم و حوالت تاریخی می دهیم که از گفتگو با ام روز عاجز باشیم این عجز از آن روست
که نویسنده یا گوینده علی رغم ظاهر کلمات، کسی را یارای در ک و فهم اندیشه های خو د
نمی یابد یا این که آنان را لایق شنیدن تف کرات و مطالب خود نمی داند و الا چه معنا دارد ک ه
انسان تا وقتی که می تواند با مردم خود از هر قشر و گروهی سخ ن بگوید و بشنود آیندگان را
مخاطب خود قرار دهد ؟ شاید چنین قصدی در ضمیر آگاه نویسنده وجود نداشته است اما در
هر حال می توان ح کم کرد که در ضمیر ناخودآگاه نویسنده چنین اید ه ای وجود داشته است . با
این تصور دیگر چه جای نقد و بررسی از سوی امروزی ها می ماند، وقتی که از قبل ح ک م بر
عجز فهم مطلب از سوی امروزی ها شده است؟ اما طبیعی است که زدن مهر بطلان بر چنین
ذهنیتی که در پس پرده این نامه است نشان خواهد داد که این نامه نه تنها خطاب به آیندگان
نیست، نسل امروز هم که از آن گذر کرده و عصاره توجیه گری آن را که در پس چارچوب های
به ظاهر منطقی پنهان شده هر انسان با فهم متوسط هم می تواند دریابد بل که گذشتگان نیز در
صورت مواجهه با این مطالب فریب آن را نمی خوردند.
2 ن کته دیگر که در نامه وجود دارد مخاطب آن است که تحت عنوان کلی نسل جوان
معرفی شده است . نسلی که قطعاً وجود دارد اما مرجعی از خود برای پاسخگویی ندارد . البته
(3)
اگر هم داشت شاید زحمت جواب دادن را به خود نم ی کشید. چنانچه در واقع چندان زحمت
خواندن این نامه را به خود نمی دهد، چرا که تصمیم خود را تقریباً گرفته است . و قطعاً آقای
خاتمی هم این مسأله را خوب می داند، اما چرا خطاب به آنان نامه می نویسد ؟ خیلی روشن
است. اگر خوب به نامه نگاه کنیم معلوم است ک ه خطاب آن به مجموعه دانشگاهیان و
روحانیون و دیگر افراد از جمله اهل سیاست و ... و در واقع نخبگان جامعه است . ولی چون
خطاب مستقیم به این جماعت بدون جواب نمی ماند و این چیزی است که مورد استقبال آقای
خاتمی نیست لذا خطاب را به گروه کاملاً اعتباری جوانان برگردانده است . اگر واقعاً آقای
خاتمی در صدد گفتگو ست، بهتر بود که به اهل نظر ک ه آش کار و غیرآش کار برایش نامه
نوشته اند پاسخی منطقی می داد نه این که پرسش های این گروه را با س کوت مواجه کند و
همواره به گفتگوی ی ک طرفه بسنده کند و فقط در خلوت با این افراد به گونه ای دیگر سخن
بگوید ولی به جلوت که می رسد سمفونی دیگری نواخته شود.
3 مهمترین اش کال این نامه که تقریباً در طول هفت سال گذشته کمابیش نزد آقای خاتمی
وجود داشته است عدم تف کیک جایگاه و نقش های خود هنگام نوشتن یا سخنرانی است . آقای
خاتمی میان دو مقام اندیشمند و سیاست مدار و صاحب قدرت تف کیک قایل نمی شود. اگر چه
ممکن است ی ک نفر بتواند در هر دو زمینه ایفای نقش کند اما در هر مورد لازم است ک ه
تفکیک صورت گیرد . در نقش اندیشمند اگر سخنی گفته شود ، شنونده به منطق و روابط میان
گزاره های بحث توجه می کند و چندان عنایتی به اصل و شخصیت گوینده ندارد . مثلاً ی ک
دانشمند می تواند ی ک کتاب بسیار خوب و دقیق درخصوص مضرات سیگار بنویسد، در حالی
که هنگام نوشتن آن کتاب ده ها بسته سیگار هم کشیده است . کسی ا ی ن عمل وی را به
استدلال ها و دلایل مطرح در کتابش ربط چندانی نمی دهد، اما تردیدی نیست که اگر ی ک نفر
بخواهد رییس کمیته مبارزه با سیگار شود د ر این صورت نمی تواند خودش ی ک سیگاری قهار
یا عادی و حتی تفننی باشد.
آقای خاتمی هم در مقام صاحب نظر می تواند تحلیل کند و مخاطب هم برحسب اهمیت
تحلیل ها یا نوشته هایش برای او حساب اندیشمندی باز م ی کند . حتی در مقام اندیشمندی
می توان برای آینده نامه نوشت در این مقام می توان توضیح داد که چه چیز خوب و چه چیز بد
است، درست یا غلط است . اما مقام سیاس ت مدار پس از این مرحله نمودار می شود، که چگونه
و براساس چه سیاستی وی خوب را ح اکم و بد را مح کوم م ی کند. سیاست مدار مم ک ن است
(4)
براساس اندیشه های خودش وارد عمل شود ، و نیز مم کن است آموزه های اندیشه ای دیگران را
بپذیرد و آنها را عملی کند.
آقای خاتمی در سراسر این نامه تقریباً در مقام اندیشمند حرف زد ه است . در حالی که این
بعد او نیست که برای مردم یا مخاطب اهمیت دارد . بلکه در نقش ریاست جمهوری اوست که
باید پاسخگو باشد او باید براساس وظ یفه ای که پذیرفته و در قالب آن داد سخ ن بدهد در این
حالت این که او و فقط او چه می گوید مهم است و نه اصل سخن گفته شده . امروز می توان
تمام کتاب های علمی و درسی دانشگاه ها را آموزش داد بدون این که اسم نویسنده آن عنوان
شود ولی سخن رییس جمهوری آمری ک ا از این حیث مهم است ک ه او رییس جمهور
آمریکاست و اگر این مقام را از سخن او بگیریم دیگر ارزش شنیدن هم ندارد . لحن و ادبیات
این دو مقام هم با ی کدیگر متفاوت است . لحن و ادبیات اندیشمند ، فارغ از قدرت و باید و
نبایدهای مرسوم است حتی قالب احساسی و ادیبانه هم می تواند پیدا کند اما سخن
سیاست مدار از قال ب های منطقی خاص سیاست تبعیت می کند و همراه با قدرت است لحن
سیاست مدار با انشاء مدرسه متفاوت است . در این لحن کلمات به قصد زیباسازی و ایجاد
احساس های شاعرانه بیان نمی شوند بل که کلمات هر ی ک باری از قدرت و عمل را با خود
حمل می کنند.
4 سراسر نامه آ کنده است از تحلیل دوقطبی افراط و تفریط، آزادی ستیز و دین ستیز، ترسو
و مفتون، نفرت و شیدایی، تنگ نظری و شتاب زدگی و حتی در این قطب بندی تحریف هایی
هم صورت گرفته که در ادامه مطلب به مواردی از آن اشاره م ی ک نم اما اجمالاً باید محت رماً
خطاب به آقای خاتمی گفت که دوره این قط ب بندی ها از کثرت ت کرار به سر آمده چرا ک ه در
پس این نوع تحلیل و دو گروه کردن افر اد در دو قطب افراط و تفریط این ح ک م قطعی
خوابیده است که من و »من تبع « من بر صراط مستقیم و اعتدال قرار داریم و همه بر انحراف
هستند غافل از این که این تحل یل ها از حیث نسبیت حا کم بر آنها و غیرعینی بودنشان ب ه
سرعت تبدیل به شم شیر دودم می شوند و دیگرانی هم خود را در مر کز اعتدال ، و خاتمی و هر
کس دیگری را به تناسب در ی کی از دو قطب افراط و تفریط قرار می دهند و از همه بی پایه تر
در صحت اثبات این نوع استدلال ذ کر جمل ه ای از مرحوم شریعتی است (صفحه 14 ) و این
رویه ای است که خاتمی در هفت سال فعالیت خود از کثرت ب ه کارگیری آن را نخ نما نموده
است، چرا که اصل منطق در مقام توصیه به افراد صحیح است ، مشروط بر این ک ه در مقام
(5)
اندیشمند مطرح شود ولی هنگامی که در مقام سیاست مدار مطرح می شود مخاطب را به این
سو سوق می دهد که اعتدال مورد نظر گوینده همان عملی است که او انجام داده و عموماً چون
آن رفتار و سیاست را نمی پسندند با اصل سخن و منطق هم مواجهه م ی کند و این اثر مخرب
عدم تفکیک میان دو نقش است.
5 عدم تف کیک میان دو نقش مذ کور در سراسر ه فت سال گذشته موجب آن شده است
که بزرگترین ظلم ها به کلمات صورت گیرد ظلم به کلمات افحش مظالم است و به آقای
خاتمی قابل بخشش نیست . سخنان آقای خاتمی در مقام اندیشمند نسبت به ا کثر کلمات
حدوداً قابل پذیرش است ، و به همین دلیل در این مقام دل نشین هم هست و این مقام قبل از
رییس جمهور شدن و هنگام طرح شعارها و اندیشه هاست، اما پس از کسب قدرت مردم دیگر
به آن عناصر و اجزای تعریف شده هر کلمه کاری ندارند بل که تحقق عینی آن را در مقام عمل
مشاهده می کنند وقتی که مردم مشاهده می کنند که پس از هفت سال هنوز هم رییس جمهور
در مقام توصیف و تعریف نظری مشابه قبل از رییس جمهور شدن مفاهیم قرار دارد و در
عمل چیز دیگری جاری و ساری است ، به طور طبیعی در این وضع کلمات از بار اصلی
خویش تهی می شوند و به اصواتی بی مفهوم و حتی مشمئ ز کننده تبدیل می شوند، و این ظلم به
کلمات است . وقتی که عدالت شع ار ظالم و مظلوم با هم شود به معنای آن است ک ه عدالت
فاقد مفهوم عینی شده است . وقتی که استبداد شعار مردم سالاری بدهد، قانون ش کن شعار
قانون سالاری بدهد تماماً به مفهوم پایان یافتن ی ک مرحله از راه است که تعامل و گفتگو را به
کلی کا نل میکن می کند.
6 آقای خاتمی به نحو ضمنی و بدون آن که صریحاً عنوان کند می کوشد که اصلاحات را
مترادف عمل کرد خویش بداند و با دفاع از اصلاحات و دستاو ردهای آن فوراً عمل ک رد مثبت
خویش را در مقام ریاست جمهوری نتیجه بگیرد، که این خطایی فاحش است ، اگر چه به
صراحت در نامه مطر ح نشده است ولی این ه م ظلم دیگری است به اصلاحات . بدون تردید
خاتمی نقش مهمی در اصلاحات داشته اما این موضوع متفاوت از عمل ک رد وی در دولت و
ریاست جمهوری است اگر چه در مقام اصلاحات نیز همیشه کوشیده است ک ه خود را کنار
نگهدارد مبادا مسئولیت راهبری آن گریبانش را بگیرد . در همین رابطه ه مواره بر منافع و
دستاوردهای اصلاحات تأکید م ی کند، اما در این میان چند ن کته مغفول واقع می شود. یکی این
که دستاوردهای اصلاحات در سطح جامعه و خارج از ساختار قدرت بوده است و اگر
(6)
اصلاحاتی هم در این ساختار انجام شده به سرعت به نقطه اول و حتی عقب تر از آن بازگشته ،
مشکل مردم و نخبگان هم در این است که چرا ما به ازای اصلاحات موجود در سطح کلی
جامعه تحولی چشمگیر یا در حد قابل قبول در ساختار قدرت رخ نمی دهد؟ مگر نه این که به
آقای خاتمی رای دا دند که این تحول را محقق کند پس چرا نه تنها پیشرفتی نمی شود بل که ب ه
وضوح عقب گرد دیده می شود، نمونه انتخابات مجلس هفتم و رسیدگی به پرونده های قضایی
از اهم این عقب گردها هستند . بنابر این خاتمی نمی تواند دستاوردهای جنبش اصلاحی را در
سطح جامعه توجیه گر وضع کنونی خود و ادامه آن بداند.
نکته دیگر آن که برخی از آنچه که خاتمی به عنوان دستاورد بیان کرده نه تنها دستاورد
نیست بل که کاملاً عقب گرد است . مثلاً این که مخالفان اصلاحات هم شعارهای اصلاحات را
می دهند یا همه کارهای خود را در پوشش قانونی انجام می دهند. اینها دستاورد نیست بل ک ه
شکست فاحش است . مقصود از شعار دادن ، صرف شعار نیست بل که مقصود تحقق آن است .
کدام حا کمی در دنیاست که شعار عدالت و توسعه و ترقی و رفاه و حتی آزادی و ... ندهد .
البته همه را با تعاریف و تعابیر خود !؟ وقتی که شعارهای اصلاحات را مخالفان آن بدهند بدون
این که در آن جهت گام بردارند سهل است که در جهت عکس گام برمی دارند ، مثلاً شعار
مردم سالاری می دهند و همزمان بدترین انتخابات را برگزار م ی کنند این امر چیزی نیست جز
مسموم شدن فضا و غیرشفاف شدن آن . این که آنان کارهای خلاف قانون خود را پوشش
قانونی بدهند یعنی بدترین نوع مقابله با شعار قانون گرایی و از عجایب روزگار است که آقای
خاتمی این فساد و فضای مسموم را پیشرفت می نامد.
و بالاخره این که اگر آقای خاتمی در ساختار قدرت در مقاطعی هم دستاوردهایی داشته
است دلیل نمی شود که تا پایان به واسطه همان دستاوردها در ساختار باقی بماند و بیشترین
خدمات را به دشمنان اصلاحات انجام دهد، فقط با این توجیه ک ه در مقاطع خاصی
دستاوردهایی داشته ایم! پس از سال 1380 و دور دوم ریاست جمهوری تقریباً در ساختار
قدرت نه تنها دستاورد چشمگیر اصلاحی نداشته ایم که تماماً علیه اصلاحات بوده، آنچه هم که
دستاورد بوده بدون حضور خاتمی هم می توانست محقق شود چه بسا مخالفان اصلاحات برا ی
بقای خود کمتر از آنچه که هست با خواست ملت مخالفت می کردند.
7 ی کی از ن کاتی که معمولاً در صحبت های آقای خاتمی هم هست و هیچ واقعیتی ندارد
این تصور است که گویی افراد زیادی ایشان را قهرمان می دانند و لذا وی هم سعی م ی کند ک ه
(7)
بگوید قهرمان نیستم و مردم قهرمان ه ستند و ه کذا... اصلاً چنین نیست ابراز احساسات نسبت
به افراد به معنای قهرمان دانستن آنان نیست که نیازمند مثال آوردن از گالیله باشد . اساساً کسی
ایشان را در مقام قهرمان تلقی ن کرده است . اتفاقاً همه تصویر متفاوتی دارند و کوشیده اند که با
تهییج وی او را تحری ک به ا قدام مناسب کنند، که در این کار هم موفق نشده اند در حالی ک ه
قهرمان نقش متفاوتی دارد و اوست که دیگران را تهییج و تشویق می کند. و معلوم نیست ک ه
این ایده از کجا به ذهن آقای خاتمی آمده، شاید چند جوان ک م سن و سال و احساساتی
نامه هایی مشابه آنچه که در این سن و سا ل برای دوستان غیرهم جنس خود می نویسند برای
آقای خاتمی نوشته اند و این توهم را ایجاد کرده اند . اف ک ار عمومی ک ه در کوچه و بازار از
سال ها قبل بدترین تعابیر را درخصوص ایشان به کار می برد، چگونه می توان با این امر او را
قهرمان بداند . مشکل اینجاست که آقای خاتمی توقع مردم را در انجام درست وظایف خودش
نوعی تلقی قهرمانی می داند! در حالی که مردم این توقع را از هر کسی دارند ک ه متناسب
وظایفش عمل کند و حقوق آنان را در پای قدرت قربانی ن کند. بعلاوه آقای خاتمی که به ابراز
احساسات مردم چندان اعتقادی نداشته و حتی در حین ابراز ، احساسات آنها را دروغین دانسته
چگونه به این نتیجه رسیده که مردم او را قهرمان دانسته اند یا می دانند؟
8 ی کی از ن کات درستی که در نامه بصورت ضمنی و ناقص آمده است طرح اسامی
مرحوم امام و مرحوم مصدق است ، و مربوط ک ردن این دو اسم به جایگاه خود و مسأله
اصلاحات. از نظر من وجه مشتر کی میان مرحوم مصدق و امام و خاتمی وجود دارد زیرا در
تاریخ این ممل کت به ویژه در قرن اخیر که مردم جایگاهی یافته اند تنها این سه نفر هستند ک ه
مردم به معنای واقعی کلمه اعتماد خود را به آنان ابراز داشته اند. اعتماد ک ه بزرگترین سرمایه
سیاسی این مردم است فقط نزد این سه تن ارایه شد اما دو نفر اول مستقل از هر انتقاد به حق
یا ناحقی که به آنان وارد باشد در ی ک مسأله انتقادی به آنان نیست و نوعی توافق اجماعی هم
در این مورد وجود دارد و آن این که آن دو نفر هیچگاه به این اعتماد ملت خیانت ن کردند .
حتی اگر نتو انستند دیگر اهداف و شعارهای خود را کاملاً متحقق کنند این اعتماد را پاس
داشتند، به همین دلیل هم نزد مخالف و موافق خود احترام دارند و به نظر من غارت منابع
طبیعی، ظلم و ستم و بیدادگری و هر فساد دیگری نزد ح کام مضرتر از این نیست که این منبع
عظیم سیاسی ملت به آت ش کشیده شود، که متاسفانه چنین شد و کو تا زمانی ک ه مجدداً این
منبع بازسازی شود و در خدمت سیاست قرار گیرد . بخش عمده ای از امید و ناامیدی مردم و
(8)
جوانان مربوط به نحوه برخورد رهبران جامعه با این منبع مهم سرمایه سیاسی است که در ادامه
به آن اشاره می شود.
9 خاتمی در این نامه و در بسیاری از سخنان دیگر می کوشد که اولاً خود را امیدوار به
آینده معرفی کند ثانیاً به جوانان و مردم امید دهد . که هر دو کوشش او بی ثمر است چرا ک ه
وی ناامیدترین افراد نسبت به آینده است گرچه این مسأله را در اظهارات علنی خود نمی گوید
سهل است که خ لاف آن را ادعا م ی کند ولی در سخنان خصوصی خود به صراحت بر
ناامیدیش از آینده تأکید م ی کند او صریحاً می گوید که از لایی ک شدن کشور چندان نگران
نیست آنچه که مایه نگرانی اوست این است که ادامه این وضع موجب ح کومت ضد مذهب
شود و اتفاقاً نگرانی بجا و صحیحی است و صریح اً هم می گوید که امیدی به بهبود ندارد . البته
انتظار نمی رود که ی ک نفر (به ویژه سیاست مداران) همان حرفی را ک ه در خلوت اعتقاد دارد
الزاماً همان را و به همان ش کل در جلوت بیان کند، در آش کار باید امید دهد بل ک ه بتواند آن را
زنده کند. اتفاقاً وقتی که از امید سخن گفته می شود و زیاد هم گفته می شود به صورت تلویحی
به معنای آن است که ناامیدی فراگیر شده است اما وقتی برای آینده نامه می نویسیم دیگر
نمی توانیم خلاف اعتقاد خود بنویسیم حتی اگر آن عقاید را مس کوت بگذاریم و اما کوشش
خاتمی برای دمید ن روح امید در جوانان بی فایده و آب در هاون کوبیدن است چرا که خودش
ناامیدتر از همه و همیشه است.
به علاوه با حلوا حلوا گفتن که دهان شیرین نمی شود . امیدواری هر فرد در مراحلی
وابستگی مستقیم به روند و جریان امور دارد و به قول معر وف به کدام امید باید همراه مدعی
شد به زبان خوشش، به پول زیادش، به راه نزدی کش یا به سیمای زیبایش؟ همچن ان که خاتمی
به درستی نوشته است مرحوم امام روح امید را از طریق شخصیت دادن و احیای اعتماد به
نفس در افراد این کشور زنده کرد ولی متاسفانه این سال ها و روند حا کم بر آن تمامی این
مسأله را که پس از دوم خرداد 1376 مجدداً احیا شده بود به خاکستر تبدیل کرد.
گرایش به بیگانه محصول از میان رفتن امید و اعتماد به نفس است اما این امید و اعتماد به
نفس چیزی نیست که با گفتن یا توصیه آن هم از طرف ناامیدترین ها بوجود آید . امید و اعتماد
به نفس را باید از طریق عمل و در همراهی و همگامی با مرد م زنده کرد گرایش به خارج دقیقاً
و دقیقاً محصول عمل کرد ساختار قدرت در هفت سال اخیر است که متاسفانه خاتمی هم بر
این آتش بنزین ریخت و آن را شعله ور کرد، گرایش به خارج در امروز به شکل غربی شدن و
(9)
کنار گذاشتن دین نیست که تجلی یافته بل که گرایش به خارج حتی در میان افراد دیندار هم
وجود دارد و این گرایش به قدرت در خارج و ناامیدی از قدرت در داخل است ک ه محصول
عملکرد مشتر ک ساختار قدرت و خاتمی است وقتی که هر اقدام مردم با پات کی نا جوانمردانه
مواجه شود طبیعی است که مردم را نسبت به اعمال قدرت مسالمت آمیر خود بی اعتماد کند و
حتی دیگر دنبال قهرمان داخلی نگردد، مسأل های که خاتمی ظاهراً نگران آن است، بلکه به دنبال
منجی بیگانه باشد و اتفاقاً الگو هم دارد . نه در بوسنی و نه در افغانستان و نه در عراق دخالت
بیگانه موجب تضعیف دینداران نشده است . سهل است ک ه دینداران متحجر ک ه بزرگترین
دشمن دین هستند را تضعیف کرده است اما خاتمی هم بر این کوره دمیده است هنگامی ک ه
پنج وزیر را مامور رسیدگی به پرونده خانم کاظمی م ی کند فقط به این دلیل که تابعیت کانادایی
دارد گرچه به این دلیل اعتراف نمی کن د ولی یک منشی را برای رسیدگی به وضعیت افراد
تابعیت دار ایرانی تعیین نم ی کند اگر هم تعیین م ی کند یا تحویلش نمی گیرند و یا به عامل
مال هکشی بر [ AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA ] تبدیل می شود. طبیعی است که با
این رفتار افراد را به سوی بیگانه سوق داده ایم. منطق خاتمی هم تقریباً بیگانه پناهی است او
درخصوص پرونده آقاجری و ح کم صادره در باره او بارها گفته است که این نوع اقدامات در
سطح بی نالملل برای ما هزینه دارد قریب به این مضمون در حالی که این منطق ک املاً غلط
است و نگاه به خارج دارد اگر اقدامات انجام شده علیه آقاجری قانونی بود ک ه نبود باید
رییس جمهور از آن دفاع م ی کرد مگر نه این که آقای خاتمی از بسیاری اقدامات هزینه ساز
برای این کشور حمایت م ی کند چرا که آنها را درست می داند یا حداقل این طور تظاهر می کند
مثل سیاست ایران در برابر اسراییل و فلسطین بنابراین در این مورد هم باید چنین م ی ک رد و
اگر این اقدامات خلاف قانون بود خ وب ایشان این وسط چه کار هاند؟ باید با تخلف از قانون
برخورد شود چه در سطح جهانی به نفع ما باشد چه نباشد اتفاقاً در پرونده زهرا ک اظمی هم
راه صد در صد خطایی را رفت زیرا مسأله اصلی آن پرونده کشته شدن خانم کاظمی نبود چرا
که این م سأله می توانست کاملاً اتفاقی و ب ر اثر اشتباه ی ک م أمور یا موارد مشابه باشد که در همه
جای دنیا هم ام کان بروز آن است . مسأله اصلی کوشش نظام مند برای سرپوش گذاشتن بر آن
بود همان مسأله ای که بعداً هم منجر به آن دادگاه مضح ک شد و هنوز هم وزارت اطلاعات
می گوید قاتل را می تواند معرفی کند و کسی گوش ش بده کار نیست . مسأله اصلی در پرونده
من است که به صورت نظام مند جنایت علیه فرد و ملت و منافع ملی م ی کنند و خاتمی همه را
(10)
اطلاع دارد و باز هم س کوت م ی کند. آیا این رفتار در فرد انگیزه ایجاد نم ی کند ک ه مثل زمان
قاجار که حکومت تجار را می چاپید و آنها برای در ا مان بودن خود هر ی ک پولی به
کنسولگری روس و انگلیس و ... می دادند و تابعیت می گرفتند تا در کشور خود در امان باشند
بروند و از کشورهای دیگر حتی اگر شده بور کینافاسو تابعیت بگیرند بل ک ه قانون حمایت
کنسولی شامل آنان شود؟ اگر مردم چنین کردند چه کسی را باید تخطئه یا مح ک وم ک رد
حکومت را یا مردم را؟ این است عامل ناامیدی مردم . اگر تند تلقی نشود باید آن مثال مشهور
را بیان کرد که فرد بدچهره ای کودکی را در بغل گرفت و کودک شدیداً گریه می ک رد و او هم
سعی در آرام کردن کودک داشت تا این که ی ک نفر به او گفت کودک را رها کن خودش آرام
م یشود. گریه او از نگاهش به توست.
10 تردیدی نیست که آقای خاتمی دارای فضایلی است . در اخلاق و منش و رفتار
شخصی و حتی در حوزه اندیشه ن کات قابل احترامی دارد اما بحث از این مسایل نیست چرا
که او در مقام ریاست جمهوری و جنبش کلی اصلاحات به داوری فرا خ وانده شده است .
سلامت نفس و آلوده نبودن خود و اطرافیانش به مسایل مالی و سوء استفاده از قدرت ن ک ات
مثبت و ماندگاری است او اگر نتوانست از قدرت ملت چنان که شایسته است در جهت حل
مسایل ممل کت و ملت استفاده کند به همان میزان هم قدرت را در جهت سوءاستفاده به ک ار
نبرد شاید بدین خاطر که اصولاً قادر در به کارگیری قدرت در هیچ وجهش نبود اما ای ک اش
که او چنین نبود حتی اگر اند کی هم در به کارگیری قدرت به خطا می رفت بهتر بود که اصولاً
آن را در اختیار نگیرد و به کار نبرد . شاید اگر به کار می برد در مواردی به هدف موردنظر ملت
اصابت می کرد حداقل می توانست بگوید که به کار برده ام اما امروز چی؟
با این حال آقای خاتمی در نامه خود و در ابتدای آن کوشیده است فضایلی را برای خود
برشمارد که چندان معقول نیست حتی اگر هم باشد مفید بحث نیست زیرا اهم فضایلی ک ه
برای سیاست مدار و رییس جمهور لازم است مغفول مانده است . آقای خاتمی می کوشد با
تصویر کویر که صبور و بی ادعا و امیدوار و پرتلاش است خود را با وی همانندسازی کند و
این که از کویر آمده پس این خصایل را هم لاجرم دارد در حالی که چنین نیست. مگر آن ک ه
معنای کلمات عوض شده باشد . صبر در قاموس ایشان چه معنا یی دارد؟ کدام سختی را تحمل
کرده که نام صبر بر آن می نهد؟ حتماً صبر بر شنیدن سختی های دیگران و دم بر نیاوردن هم
نوعی از صبر م درن است . این روزها همیشه به سفر است و خندان و حتی بی خیال به نحوی
(11)
که جد یترین سؤا له ا را با مطایبه و شوخی جواب می دهد مصاحبه 21 / 5/ 383 1 و
ب یرب طترین سؤا لهای را کارشناسانه و تحلیلی پاسخ می گوید در باره تیم ملی فوتبا ل صبر
در فرهنگ و قاموس آقای خاتمی همان تم کین در برابر ظلم و بیدا د معنا شده است . آقای
خاتمی در نامه خود فضیلت دوستداری عدالت و آزادی را به خود منتسب ک رده است حتی
اگر چنین ادعایی صحیح باشد برای مردم مفید فایده نیست چون آنچه ک ه مهم است ی ک
ریییس جمهور داشته باشد قدرت برقراری عدالت و آزادی است چن ان فضیلتی به درد قبل از
رییس جمهور شدن می خورد. به علاوه چه بسا افرادی در حقیقت امر هم خواهان چنین ایده ها
و ارزش هایی باشند اما در عمل چنان ر فتار کنند که ع کس آن نتیجه شود بنابراین مردم بیش از
اینکه به انگیزه های افراد نظر نمایند به میزان انطباق عمل آنان با وظایف و مسئولیتشان نگاه
م یکنند.
11 در سراسر نامه ی ک واقعیت تاسف آور به چشم می خورد و آن ش کاف قدرت و
مسئولیت است . خاتمی در هیچ کجای نامه سخنی هر چند کوتاه از قدرت خویش نمی گوید
چرا که به وجود آن اعتقادی ندارد اما در عین حال در مقام ی ک مسئول سعی در پاسخگویی
دارد که صد البته قالب توجیه گری در این پاسخگویی غلبه دارد چرا که فرد غیرقادر نمی تواند
پاسخگوی واقعی مسئولیت باشد متاسفانه مسأله ش کاف میان قدرت و مسئولیت که در تحلیل
خاتمی از اوضاع تاریخی ایران مغفول واقع شده در دوره وی به اوج خود رسید و از این بدتر
هم خواهد شد به طوری که امسال را سال پاسخگویی افراد فاقد قدرت قرار دادند . اجازه دهید
مثال روشنی از این موضوع ارایه کنم تا معلوم شود چگونه خاتمی با عمل خود اصلاحات را
در ساختار سیاسی به طرز فاجعه باری عقب برده است. [ BBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
(12)
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا [BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
من بارها گفته ام که سلاح کشتار جمعی واقعی در عراق، تسلیحات اتمی و شیمیایی نبود
بلکه سلاح ش کاف میان مسئولیت و قدرت بود که صدام با ی ک قبضه کلاشینکف و ی ک عدد
بولدوزر می توانست ده ها هزار نفر را روانه گورهای دسته جمعی کند . اگر شعار شفافیت و
تناسب قدرت و مسئولیت از محورهای مهم دوم خرداد بود باید گفت که در این دو محور نه
تنها پیشرفتی حاصل نشد که به عوض پسرفت هم داشته ایم. البته این پسرفت ها در حوزه
ساختار قدرت است، ولی در حوزه ساخت اجتماعی و جامعه روند امور الزاماً چنین نیست.
12 در چند جای نامه نویسنده ادعاهایی را به عده ای نسبت داده است که چندان واقعی
نیست و اگر هم واقعیت باشد وزنی نداشت این که عده ای مطالبات و خواست های ناشدنی را
مطرح کردند و خواستار حذف دین شوند و تق اضای ایفای نقش اپوزیسیون برای دولت و
خاتمی در درون ح کومت کردند واقعیت خارجی ندارد و اگر هم دارد بسیار اند ک است ک ه
شایسته بزرگ نمایی نیست و چه خوب بود مصادیق و مسایل آن را با حجم نیروی خواهان آن
بیان می کرد. اصلی ترین خواست تحقق (نسبی و نه حتی کامل) مردم سا لاری و اجرای قانون
بود که در تمام شعارهای خاتمی وجود داشت و ف کر نم ی کنم هیچ شعاری به لحاظ منطقی
درونی تر از این دو شعار برای نظام بر آمده از انقلاب باشد مگر آن که نظام استحاله شده باشد
و این دو را برنتابد که در این صورت اپوزیسیون بودن نظام با ت کیه بر این ش عار نه ضعف ک ه
نقطه قوت است . بعلاوه چه کسی خواهان حذف دین شده است مگر دین واحدی در جامعه
جاری و ساری است که افراد خواهان حذف آن باشند، حذف دینی ک ه در پوششی اسلامی
اندیشه های تمامیت خواهانه و استبدادی را توجیه گر است و خاتمی هم در نامه خود به آن
تاخته هدف هر فرد بویژه مومنان است، و این اتهامی نیست که رو ا داشته شود، اگر بخشی از
سخنان خاتمی را در این نامه تجزیه و تحلیل کنیم از منظر حاکمیت براندازانه ترین
حرف هاست. چطور خاتمی حق دارد اینها را بگوید و دیگران خیر؟ خوب دلیلش روشن است
چرا که حرف خاتمی در عالم خارج م ابه ازای خطرنا کی برای آنان ندارد زیرا شنونده این حرف
را با عمل و منش او تفسیر و درک می کند و از این حیث خطری را متوجه مخالفان
مردم سالاری و حا کمیت قانون نمی نماید، البته من من ک ر این نیستم ک ه پس از دوم خرداد
مطالباتی فراتر از ظرفیت مطرح شده اما این امر طبیع ی است و افراد صاحب نقش در
(13)
اصلاحات حق ندارند به دلیل طرح این نوع مطالبات خود را و عمل ک رد خویش را توجیه
نمایند. وظیفه آنان بود که برای کنترل مطالبات اقدامی کنند و با تأمین بخش ممکن و ضروری
مطالبات افراد عجول را خلع سلاح نمایند . نه این که در برابر مطالبات بایس تند اتفاقاً افزایش
مطالبات فقط تهدید نبود که فرصت هم بود و بزرگترین خطای خاتمی در این خصوص نحوه
برخود کاملاً منفعلانه وی در قضایای 18 تیر است که دیدگاه کامل خودم را در این خصوص
دو سال پیش در مصاحبه با نشریه آفتاب مطرح کرده ام. خاتمی چون موجودی منفعل در کنا ر
گود می نشیند تا ان شاءالله امور به وفق مراد پیش رود، در واقع سیاست او را می توان به معنای
دقیق کلمه »سیاست دیم « توصیف کرد اما اگر در کشاورزی شیوه دیم بعضا جواب دهد در
صنعت و سیاست چنین امری پاسخ نمی دهد.
شاید ی کی از مواردی که آقای خاتمی به عنوان شعار افر اطی مطرح می کند مسأله رفراندوم
باشد، روشن است که چنین شعاری فقط در ی ک ح کومت غیرمردم سالار افراطی است و اگر
حکومت به ملت خود مطمئن باشد نه تنها از آن فرار نم ی کند که استقبال هم می کند نتایج
رفراندوم چند روز قبل ونزوئلا صحت این ادعا را می رساند و اگر ی ک ح کومت پایگاه مردمی
نداشته باشد مخالفت با رفراندوم نه تنها مشکلی از آن را حل نمی کند که تشدید هم می کند.
13 آقای خاتمی به صورت عجیبی هنوز هم خود را متعهد به عهد و پیمانی که با مردم و
خدای خودش بسته است می داند گرچه من نمی دانم با خدا چه پیمانی بسته و کاری هم ب ه آن
ندارم ولی پیمانش با مردم برنامه 12 ماده ای است ک ه قبل از دو خرداد ارایه ک رد و سپس
حرف های دیگرش و قسم خورده شده در مجلس و ... و تردیدی نیست ک ه در این پیمان
استوار و ثابت قدم نبود، اصولاً آقای خاتمی هیچ خط قرمزی از خود به جا نگذاشته تا بدانیم
کی و چگونه خود را متعهد به این پیمان می داند؟ هر خط قرمزی را که تعیین کرد به بدترین
شکلی از آن عقب نشینی کرد و خوشبختانه دیگر نمی تواند حتی خط قرمز یا خا ک ریز جدیدی
تعیین کند چرا که در حال عقب نشینی مستمر است و حتی نیروهای رقیب او جلوتر از خود او
در حال فتح سرزمینی هستند که مردم اصلاح طلب در اختیارش نهادند بعد از بارها و بارها
خط کشی در سال 1380 اعلان ش کست سیاست اعتدال را ک رد ولی بجای آن ک ه سیاست
جدی تری در پیش گیرد سیاست انفعال را پیشه ساخت در سال 1381 اعلان کرد که اگر این
دو لایحه تصویب نشود من رییس جمهور نیستم و ت صویب هم نشد و کماکان رییس جمهور
است در جریان انتخابات بی پایه ترین مواضع را اتخاذ کردند و در نهایت گفتند ک ه انتخابات
(14)
غیررقابتی، غیرقانونی و غیرآزاد را برگزار نمی کنیم و در نهایت هم برگزار کردند.
من اوایل ف کر می کردم که آقای خاتمی بنابه مصالحی چنین می کنند بویژه ک ه به نظر
می رسید که خاتمی می ترسد اگر کنار بروند آسمان ایران به زمین می آید، ولی امروز تقریباً
مطمئن هستم که دلایل دیگری در پیش است، چرا که بقای خاتمی در ساختار قدرت بیش از
پیش ممل کت را تضعیف م ی کند و مخالفان مردم را جری تر می نماید . دلایلی ک ه به ذ هن
می رسد عموماً به جنبه شخصی آقای خاتمی برمی گردد که ی کی ترسو بودن شدید اوست ک ه
در برابر قدرت مثل چغو ک در برابر مار می ماند، دیگر این ک ه احتمالاً رعایت تعدادی از
دوستان کارگزارش را در قدرت م ی کند که با رفتن او مخالف هستند و بالاخره ظاهراً مزه
صندلی استیل هم چندان بد نیست بویژه روحیه بشاش و خنده روی آقای خاتمی را در
مصاحبه های چهارشنبه که نگاه می کنم گویی که هیچ غم و اندوهی ندارد ظاهراً مدت زیادی از
کویر آمده و تغییر خصوصیت داده است . امیدوارم که از این کلمات دلگیر نشود چرا که با همه
انتقادی که به عمل کردش دا رم و حتی به این سخنان خود نیز عقیده دارم، باز هم نقاط قابل
احترام در او وجود دارد.
14 آقای خاتمی در جایی از نامه عنوان کرده که اپوزیسیون بودن اصلاحات درون دولت
به صورت طنز همه دوران های ت اریخ می توانست باشد (صفحه 24 ) من نمی دانم ک ه منظور از
اپوزیسیون در ن ظر ایشان چیست و اصولا پوزیسیون آن کدام است، یا این که اصولاً چه کسی
این خواست را مطرح کرده است؟ اما می دانم بزرگترین طنز ت اریخ و البته نه در همه دوران ها،
بلکه همین دوران خودمان سخنان آقای خاتمی است که عمل کرد اصلاحات را در حوزه اقتصاد
مثبت می داند گرچه در عرصه سیاست آن را محترماً عقیم معرفی می کند. و این مسأله را نه تنها
در نامه موجود که در چند سخنرانی خود عنوان کرده است ! البته تردیدی نیست ک ه خواست
اصلی مردم بهبود وضع معیشت و رفاه اقتصادی است، اما صاحبنظران و به تبع آنها مردم در
سال 1376 به برنامه اصلاحات س یاسی رای دادند چرا که روشن بود بدون اصلاحات سیاسی
رشد و رفاه اقتصادی پایدار و مستمر محقق نخواهد شد براساس همین تحلیل بود که در برنامه
آقای خاتمی سیاست اقتصادی خاصی مقدم بر اصلاحات سیاسی از جمله حاکمیت قانون،
نظارت مدنی، آزادی مطبوعات، افزایش مشار کت مردم و ... وجود نداشت . حال چگونه است
که ایشان مدعی پیشرفت اقتصادی در عین پسرفت سیاسی شده است؟ آیا این روند را پایدار
می داند؟ آیا خواست مردم و حتی مشا رک تکنندگان در اصلاحات این بود؟ من در جلسه ای که
(15)
پس از انتخابات دوم ایشان ( 1380 ) در کاخ سعدآباد با حضور اعضای شورا ی مرک زی جبهه
مشارکت بود به طنز گفتم که کار من ماله کشی شده است . ولی ظاهراً با این سخنان که اخیراً از
آقای خاتمی صادر می شود کار دیگران از ماله کشی نیز گذشته است.
15 آقای خاتمی در چند مورد افتخار خود می داند ک ه جلوی انتقاد دیگران را نگرفته
است یا از مطبع ه ای ش کایت ن کرده و امثالهم . به نظر من اینها افتخار آقای خاتمی و دولت
نیست. زیرا این امور اگر وجود داشته از موضع قدرت نبوده است . عفو اصولا وقتی معنا
می دهد که قدرت بر مجازات باشد، در غیر این صورت روغن ریخته را نذر امامزاده ک ردن
است و من تردید ندارم که اگر شکا یت می کردند چنان دولت را خفیف و خوار می نمودند که
تا ابد فکر شکایت را از سرش به در کند، همچنان که در قضیه زهرا کاظمی و مامور وزارت
اطلاعات چنین کردند بنابراین نبستن دهان ها، نشکستن قلم ها، نبریدن دست ها وقتی افتخار
است که قدرت چنین امری وجود می داشت و الا هر کس قبل از رسیدن به قدرت شعار
آزادی خواهی و عدالت طلبی می دهد و تا وقتی به این مرحله نرسیده اید نمی توانید چنین ادعایی
داشته باشید. و من تردید دارم که اگر به این مرحله می رسیدید اقدامی بعمل نمی آوردید.
اتفاقاً ایراد مهم به آقای خاتمی این بود که چرا در بر ابر حقوق خودش (به صفت
شخصیت حقوقی ) کوتاه می آید، همه هم می دانستند که این امر ناشی از خصلت مدارا و
تسامح نیست بلکه ناشی از ترس عدم رسیدگی و حتی رسیدگی معکوس است . همچنان که
لایحه اختیارات را پس گرفت تا برخی از اختیارات نداشته اش نیز از وی اخد نشود.
یکی از ت بعات روشن این استدلال که علیه آزادی اقدامی نکرده است مستقل از اهمیت و
ارزش یا صحت و سقم آن تجزیه کردن حاکمیت است در واقع او حاکمیت را به دو بخش
خودش و دیگر بخش ها تقسیم می کند و این که بخش وی در جهت محدود کردن آزادی عمل
نکرده است . و این استدلال بغایت اشتبا هی است . چرا که مردم به کل حاکمیت کار دارند،
حاکمیتی که تجزیه ناپذیر است و عملکرد کل آن است که بر زندگی و سرنوشت آنان تأثیر
م یگذارد.
16 یکی از محور یترین شعارهای اصلاحات حاکمیت قانون بود که طی سال های اخیر
به بدترین سرنوشت دچار شده است . یک نماد این ادعای من سخ ن خاتمی در صفحه 40
است: »که غیر معتقدان به قانون ناچارند دم از قانون بزنند و کار خود را توجیه قانونی کنند ،«
خوب این کار یعنی بلاموضوع کردن قانون و حاکمیت آن و این پسرفت است و نه پیشرفت .
(16)
قانون گرایی و حاکمیت قانون چنین نیست که ملعبه دست عده ای شود این درست مثل این
می ماند که حکام جور وقتی ن توانستند با مومنان مبارزه کنند، خودشان لباس دین و تقوا
پوشیدند و ظلم خود را به نام خدا انجام دادند و این همان خطری است که دین را تهدید
می کند و طبعاً عده ای از متولیان دین نیز به سرعت به استخدام آن حکام ظالم به ظاهر م سلمان
درآمدند، آیا این پیشرفت دین بود یا نابودی آن ؟! ظاهراً از دید آقای خاتمی پیشرفت است
ولی کیست که نداند این عقب گردی آشکار است . مثال های آن نیز خیلی روشن است . آقای
خاتمی در نامه خود برخورد با سعید امامی را افتخار می داند در حالی که این اژدها هفت سر
دارد که سر کوچک آن سعید اول بود [ CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
CCC ] من قبل از دوم خرداد زندان بودم و بعد از آن نیز، بی تردید تخلفات و مظالم این مرحله
ده برابر بیشتر از دفعه قبل است . اگر مساله حاکمیت قانون یکی از نکات محوری و معضلات
این کشور ا ست که هست، در برنامه پنج ساله سوم که ر ئوس آن در آبان 1382 از سوی مجمع
تشخیص مصلحت ابلاغ شد هیچ کجا حتی اشاره ای گذرا به ای ن مساله به عنوان یکی از
محورهای اصلی در سیاست گذاری نمی شود و این است پاسخ ساختار قدرت به اصلی ترین
شعار خاتمی و اصلاحات، پرونده زهرا کاظمی نماد مناسبی از این حاکمیت قانون بود
DDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDD] ] اما نکته مهم این که ادبیات خاتمی نیز در
چند سال اخیر در تعارض آشکار با مساله حاکمیت قانون است . وقتی که می گوید احضارهای
جدید را نمی پسندم ( 28 / 12 / 1382 ) یا مواردی از این دست همگی در تعارض با مفهوم
حاکمیت قانون است، اگر احضار قانونی است او باید دفاع کند چرا که قسم خورده از قانون
دفاع کند و اگر غیرقانونی است با ید با آن مخالفت کند مساله پسند یا ناپسندی خاطر ایشان
(17)
نیست. از این نوع اظهارنظرات در سخنان خاتمی فراوان است که نشانه چند گام به عقب
است. این عقب گرد به حدی است که خاتمی در صفحه 30 نامه خود مشکلات را ناشی از
انحراف از روح قانون اساسی از جانب عده ای دانسته اس ت. در حالی که اساساً چنین نیست .
اصل حاکمیت قانون وجود ندارد و الا هر نوع تفسیری که بخواهد صورت بگیرد پس از
پذیرش اصل حاکمیت قانون است . طرف مقابل اصلاحات اصولاً این اصل را نمی پذیرد مگر
آد مکشی و پرونده سازی و تهمت ناروا و صدها مساله دیگر به تفسیر خاصی از ق انون اساسی
مربوط است؟
17 آقای خاتمی به لحاظ آشنایی با فلسفه و منطق ضرورتاً نمی بایست مطالبی را بنویسد
که صدر و ذیل آن با هم انطباق ندارد چنین مساله ای ناشی از روح کلی حاکم بر نوشته است
که فقط در صدد توجیه وضع موجود برآمده و الا آقای خاتمی آگاه تر از آن اس ت که چنین
مطالب متناقضی را در کنار هم قرار دهد . مثلاً در صفحه 24 در عین پذیرفتن برآورده نشدن
بخش هایی از مطالبات بحق جامعه بخصوص نسل جوان و تحصیلکرده، ایجاد و تقویت پندار
عدم موفقیت و برآورده نشدن خواسته های عمومی را بدتر از اصل برآورده نشدن دانسته است .
گویی اگر این مطالب ات برآورده نشده مردم باید فکر کنند که برآورده شده است ! یا در صفحات
29 و 30 هر دو جریان سکولار و حاکمیت جبارانه دین را محکوم به شکست می داند اما
تعریفی که خود از مردم سالاری می کنتد کاملاً تعریف سکولار است چرا که بهروزی ملت را
تنها از طریق ا ستوار کردن مردم سالاری بر پایه اعتقاد و فرهنگ مردم و بعلاوه نوسازی فرهنگ
دینی می داند به عبارت دیگر نه تنها قیدی پیشینی بر مردم سالاری ندارد و آن را صرفاً به صفت
فرهنگ مردم متصف می کند، بلکه خواهان نوسازی فرهنگ دینی و اجتماعی هم می شود . و
بعد هم معلوم نمی کند که کدام یک از گروه های سیاسی (غیر از اقتدارطلبان ) هستند که با این
گزاره مخالف باشند و اصولاً مخالفان اصلاحات با کدام گزاره بیش از این گزاره ها مخالف
هستند؟ کدام لاییک معقول است که مخالف این گونه مردم سالاری باشد؟
پرداختن بیش از این به مساله نامه و دیگر امور هفت سال گذشته از حوصله فعلی من
خارج است برخی از مسایل را در مصاحبه ای دیگر گفته ام بخش هایی هم بماند برای فرصت
دیگر، اما مشکل اصلی این است که آقای خاتمی هنوز هم می گوید که شکست نخورده و
پیروز است، و جالب این که درخصوص انتخابات هفتم به صراحت گفت که من و مردم
اصلاح طلب پیروز این انتخابات هستیم !! و معلوم نبود اگر شکست می خوردند چه می شد ؟ و
(18)
جالب این که مردم اصلاح طلب را هم ضمیمه خودش می کند مشکل اینجاست که آقای
خاتمی سال هاست که تسلیم شده و بالاتر از آن تباه گردیده ولی هنوز خیال می کند که
شکست نخورده، بق ول توکویل به ندرت پیش می آید که شخصی در هنگام پیش آمد خطرات
در همان سطح و وضع عادی خود بماند ، یا علو همتی از خود نشان می دهد که خارج از وضع
عادی است یا زبونی و انحطاطی بیشتر از معمول از او ظاهر می شود. ظاهراً آقای خاتمی خود
را به دست تقدیر رها کرده تقدیری که در سال 1375 به دقت آن را پیش بینی کرده بود، ولی
من و خیلی دیگران امید داشتیم که آگاهی و شجاعت این سرنوشت را تغییر دهد من در دور
دوم بارها گفتم که نامزد نشو و اگر گوش می کرد به نفع همه بود اما ظاهراً علاقه به صندلی و
یا فشار دوستان مانع از اتخاذ تصمیم صح یح شد . من یک ماه بعد از انتخاب خاتمی به ریاست
جمهوری در سال 1376 با او در ساختمان ریاست جمهوری ملاقات کردم ولی برای صحبت
با من رادیو را روشن و صدای آن را بلند کرد گفتم که طبعاً به محل کارش اعتماد ندارد بعداً
درست می شود. در زمستان 1379 نیز که با او در کاخ سعدآباد ملاقات کردم تا بگویم نامزد
نشود باز هم صدای رادیو را روشن و بلند کرد و در واقع همه چیز همان موقع دستگیرم شد
که اوضاع چگونه است . یک بار نامه ای به او نوشتم و او پاسخ مرا داد که فقط یک نسخه نزد
خودم است و به کسی نداده ام ولی یک نسخه آ ن را بازجوی من د اشت و گفت قبل از این که
پاسخ به دست تو برسد کپی آن برای ما (دستگاه قضایی ) ارسال شد و با این توضیحات بهتر
م یتوان وضعیت خاتمی را درک کرد و عملکردش را قضاوت نمود.
خاتمی بهتر از هر کس می داند که پایگاه مردمی حکومت تا چه حد ضعیف شده است او
زرنگ تر از آن است که فریب این استقبال های ساختگی را بخورد که صدام قبل از رفتنش
استقبال های میلیونی داشت و آراء 9/ 99 % کسب می کرد. خاتمی خوب می داند که ضعف و
زبونی حکومت در برابر قدرت های غربی هیچ دلیلی جز فقدان حمایت مردمی از حکومت
ندارد. دروغ گفتن های پیاپی درخصوص اینکه تسلیح ات اتمی خلاف شرع است و در
سیاست های ما نمی گنجد چیزی جز پنهان کردن این واقعیت روشن نیست که به ما اجازه
نمی دهند که به دنبال بمب اتمی برویم و ما هم تمکین می کنیم. و حتی بمب اتمی را خلاف
شرع می کنیم (و من اظلم ممّن کذب علی ا...). حکومتی که مستظهر به حمایت مل ت خویش
نباشد چاره ای جز پذیرش قطعنامه های ذلت اور ندارد حتی اگر در لفاف توجیهات فریبنده
پوشیده شود . آدم وقتی که به زانو درآمد اگر نخواهد اقرار کند به بدترین شیوه توجیه می کند و
(19)
با بیان کلمات و جملات زیبا نیز نمی توان بر خفت و خواری سرپوش گذاشت که اگر می شد
دیگران خیلی بهتر از آقای خاتمی می توانستند چنین کنند . اینجاست که من به آخرین جملات
آقای خاتمی در نامه اشاره می کنم که قول داده است که باز هم با جوانان سخن بگوید .
می خواستم درخواست کنم که بس است ! همین جا کلام را قطع کند چند ماه دیگر هم به
زودی تمام خواهد ش د و دیگران هم نیازی به شنیدن تکرار مکررات ندارند . بهترین کاری که
می تواند انجام دهد سکوت است و سکوت . دیگر ادعای عدالت جویی از جانب هیچ کس که
در ساختار قدرت است شنیدنی نیست جالب این که آقای خاتمی که نمی تواند از مظلومین
کشور خودش دفاع کند این روزها نگران بی عدالتی در عراق و دیگر کشورهاست . دفاع از
آزادی و مردم سالاری و حاکمیت قانون و گفتگو و توسعه سیاسی از جانب اصحاب قدرت
تماماً پوششی برای بقای در قدرت است و بس . آنچه که در فوق آمد بیش از اینکه نقد خاتمی
باشد نقد خودم و دوستانم است . به امید اینکه تجربه اصلاحات با همه فراز و فرودهایش برای
همه از جمله خود من درس آموز باشد. انشاءالله
اواسط سال 1383


 

Copyright © 2006      Design: Noqte.com