Sick Nick
 

 

 
Thursday, August 16, 2007

editing exam1


Sunday, October 08, 2006
نام های برای امروز

نام های برای امروز
پاسخ به »نام های برای فردا ی خاتمی

(1)
نام های برای امروز
پاسخ به »نام های برای فردا «ی خاتمی
متن زیر پاسخی است به درخواست معاونت سیاسی نهاد ریاست جمهوری
در خصوص اظهار نظر نسبت به نامه آقای خاتمی تحت عنوان »نامه ای برای
فردا « که همان موقع برای درخواست کننده ارسال شد و اکنون با حذف بخشی از
مطالب در اختیار عموم قرار می گیرد. برخی از مطالب نیز بنابه ملاحظاتی حذف
شد. که به جای آنها حروف انگلیسی قرار داده شده است.
مدت ها بود که در پی نوشتن تحلیل جامعی درخصوص عمل کرد آقای خاتمی بودم و لذا
هنگامی که درخواست رسمی درخصوص اظهارنظر من نسبت به »نام های برای فردا « از سوی
معاونت سیاسی نهاد ریاست جمهوری به دستم رسید ف کر کردم که همان مط الب را در قالب
همین پاسخ بنویسم . اما پس از تامل بیشتر به این نتیجه رسیدم که بخش قابل توجهی از ن کات
مورد نظرم را برای فرصت دیگری بگذارم و در اینجا صرفاً پاسخ خود را در چارچوب نامه
مذکور، تا حدودی بسط و شرح دهم.
ممکن است که خواننده احساس کند که قدری تندی و یا حتی عدول از انصاف در این
مطالب وجود دارد، من قصد رد کردن این برداشت را ندارم اما باید بگویم که این متن در برابر
آنچه که می توانست نوشته شود نه تنها تند نیست که معتدل هم خواهد بو د و اگر هر آنچه ک ه
در ذهنم است را می نوشتم آن وقت مشخص می شد که تا چه حد رعایت انصاف شده است، و
حتی بالاتر از آن بوی نوعی محافظه کاری از این پاسخ به مشام خواهد رسید.
البته من برخلاف آقای خاتمی این پاسخ را برای آینده نمی نویسم چرا ک ه ف ک ر م ی ک نم
الزاماً باید با نسل و افراد حاضر صحبت کرد بعلاوه من این مطلب را خطاب به نسل جوان
نمی نویسم چرا که آنها مدت هاست که از این مرحله گذر ک رد هاند و هیچ تره ای برای این
حرف ها خرد نم ی کنند، و گوش شان از ت کرار م کررات آزرده است ، م کرراتی که به خاطر وزوز
دایمی اش گوش های آنان را بدل به ابزار و مجرای ش کنجه نموده است ، و دعا می کنند ک ه یا
(2)
این سخنان ت کراری خاتمه یابد یا گیرنده گوش آنان بگونه ای شود که با فر کانس این سخنان
تطابقی نداشته و خارج از حدود آن باشد . من این نامه را خطاب به آنانی می نویسم ک ه هم
نسل من هستند نسلی که بیشترین تأثیر را در تحولات چند دهه اخیر داشته است ، و هنوز هم
می تواند این نقش را ایفا کند. اما حیف و صد حیف که بخشی از آنان با ر ک ود و رخوت و
محافظ هکاری غیرقابل قبول در برابر موج ضد اصلاحی س کوت و عقب نشینی کردند و می کنند
و اسم آن را اعتدال و عقلانیت گذاشته اند و چه ظلمی به کلمات م ی کنند و ک رده اند . خطاب
این نامه به نسلی است که کمتر فرصت کرده تا با کلمات بازی کنند و به توجیه وضع خود در
قالب های ادبی بپردازند . نسلی که از کویر نیامده و اگر هم در کویر بوده ، رشد و بلوغ او در
شهر رخ داده است . خطاب این نامه نه جمعی مجهول و ناشناخته که جمعی شناخته شده و
مسئول است و به صفت مسئول بودنش پاسخگ و نیز باید باشد. در این نامه می کوشم که به نام
ملت حرفی نزنم و اگر هم در موردی به نام ملت سخنی گفته شود به کام قدرت نخواهد بود
که جمع این دو نقیض (البته در کشور ما) از عهده عده اندکی برمی آید و بس! و اما بعد!
1 اولین ن کته ای که در این نامه هست عنوان آن است اصولاً وقتی برای فردا نامه
می نویسیم و حوالت تاریخی می دهیم که از گفتگو با ام روز عاجز باشیم این عجز از آن روست
که نویسنده یا گوینده علی رغم ظاهر کلمات، کسی را یارای در ک و فهم اندیشه های خو د
نمی یابد یا این که آنان را لایق شنیدن تف کرات و مطالب خود نمی داند و الا چه معنا دارد ک ه
انسان تا وقتی که می تواند با مردم خود از هر قشر و گروهی سخ ن بگوید و بشنود آیندگان را
مخاطب خود قرار دهد ؟ شاید چنین قصدی در ضمیر آگاه نویسنده وجود نداشته است اما در
هر حال می توان ح کم کرد که در ضمیر ناخودآگاه نویسنده چنین اید ه ای وجود داشته است . با
این تصور دیگر چه جای نقد و بررسی از سوی امروزی ها می ماند، وقتی که از قبل ح ک م بر
عجز فهم مطلب از سوی امروزی ها شده است؟ اما طبیعی است که زدن مهر بطلان بر چنین
ذهنیتی که در پس پرده این نامه است نشان خواهد داد که این نامه نه تنها خطاب به آیندگان
نیست، نسل امروز هم که از آن گذر کرده و عصاره توجیه گری آن را که در پس چارچوب های
به ظاهر منطقی پنهان شده هر انسان با فهم متوسط هم می تواند دریابد بل که گذشتگان نیز در
صورت مواجهه با این مطالب فریب آن را نمی خوردند.
2 ن کته دیگر که در نامه وجود دارد مخاطب آن است که تحت عنوان کلی نسل جوان
معرفی شده است . نسلی که قطعاً وجود دارد اما مرجعی از خود برای پاسخگویی ندارد . البته
(3)
اگر هم داشت شاید زحمت جواب دادن را به خود نم ی کشید. چنانچه در واقع چندان زحمت
خواندن این نامه را به خود نمی دهد، چرا که تصمیم خود را تقریباً گرفته است . و قطعاً آقای
خاتمی هم این مسأله را خوب می داند، اما چرا خطاب به آنان نامه می نویسد ؟ خیلی روشن
است. اگر خوب به نامه نگاه کنیم معلوم است ک ه خطاب آن به مجموعه دانشگاهیان و
روحانیون و دیگر افراد از جمله اهل سیاست و ... و در واقع نخبگان جامعه است . ولی چون
خطاب مستقیم به این جماعت بدون جواب نمی ماند و این چیزی است که مورد استقبال آقای
خاتمی نیست لذا خطاب را به گروه کاملاً اعتباری جوانان برگردانده است . اگر واقعاً آقای
خاتمی در صدد گفتگو ست، بهتر بود که به اهل نظر ک ه آش کار و غیرآش کار برایش نامه
نوشته اند پاسخی منطقی می داد نه این که پرسش های این گروه را با س کوت مواجه کند و
همواره به گفتگوی ی ک طرفه بسنده کند و فقط در خلوت با این افراد به گونه ای دیگر سخن
بگوید ولی به جلوت که می رسد سمفونی دیگری نواخته شود.
3 مهمترین اش کال این نامه که تقریباً در طول هفت سال گذشته کمابیش نزد آقای خاتمی
وجود داشته است عدم تف کیک جایگاه و نقش های خود هنگام نوشتن یا سخنرانی است . آقای
خاتمی میان دو مقام اندیشمند و سیاست مدار و صاحب قدرت تف کیک قایل نمی شود. اگر چه
ممکن است ی ک نفر بتواند در هر دو زمینه ایفای نقش کند اما در هر مورد لازم است ک ه
تفکیک صورت گیرد . در نقش اندیشمند اگر سخنی گفته شود ، شنونده به منطق و روابط میان
گزاره های بحث توجه می کند و چندان عنایتی به اصل و شخصیت گوینده ندارد . مثلاً ی ک
دانشمند می تواند ی ک کتاب بسیار خوب و دقیق درخصوص مضرات سیگار بنویسد، در حالی
که هنگام نوشتن آن کتاب ده ها بسته سیگار هم کشیده است . کسی ا ی ن عمل وی را به
استدلال ها و دلایل مطرح در کتابش ربط چندانی نمی دهد، اما تردیدی نیست که اگر ی ک نفر
بخواهد رییس کمیته مبارزه با سیگار شود د ر این صورت نمی تواند خودش ی ک سیگاری قهار
یا عادی و حتی تفننی باشد.
آقای خاتمی هم در مقام صاحب نظر می تواند تحلیل کند و مخاطب هم برحسب اهمیت
تحلیل ها یا نوشته هایش برای او حساب اندیشمندی باز م ی کند . حتی در مقام اندیشمندی
می توان برای آینده نامه نوشت در این مقام می توان توضیح داد که چه چیز خوب و چه چیز بد
است، درست یا غلط است . اما مقام سیاس ت مدار پس از این مرحله نمودار می شود، که چگونه
و براساس چه سیاستی وی خوب را ح اکم و بد را مح کوم م ی کند. سیاست مدار مم ک ن است
(4)
براساس اندیشه های خودش وارد عمل شود ، و نیز مم کن است آموزه های اندیشه ای دیگران را
بپذیرد و آنها را عملی کند.
آقای خاتمی در سراسر این نامه تقریباً در مقام اندیشمند حرف زد ه است . در حالی که این
بعد او نیست که برای مردم یا مخاطب اهمیت دارد . بلکه در نقش ریاست جمهوری اوست که
باید پاسخگو باشد او باید براساس وظ یفه ای که پذیرفته و در قالب آن داد سخ ن بدهد در این
حالت این که او و فقط او چه می گوید مهم است و نه اصل سخن گفته شده . امروز می توان
تمام کتاب های علمی و درسی دانشگاه ها را آموزش داد بدون این که اسم نویسنده آن عنوان
شود ولی سخن رییس جمهوری آمری ک ا از این حیث مهم است ک ه او رییس جمهور
آمریکاست و اگر این مقام را از سخن او بگیریم دیگر ارزش شنیدن هم ندارد . لحن و ادبیات
این دو مقام هم با ی کدیگر متفاوت است . لحن و ادبیات اندیشمند ، فارغ از قدرت و باید و
نبایدهای مرسوم است حتی قالب احساسی و ادیبانه هم می تواند پیدا کند اما سخن
سیاست مدار از قال ب های منطقی خاص سیاست تبعیت می کند و همراه با قدرت است لحن
سیاست مدار با انشاء مدرسه متفاوت است . در این لحن کلمات به قصد زیباسازی و ایجاد
احساس های شاعرانه بیان نمی شوند بل که کلمات هر ی ک باری از قدرت و عمل را با خود
حمل می کنند.
4 سراسر نامه آ کنده است از تحلیل دوقطبی افراط و تفریط، آزادی ستیز و دین ستیز، ترسو
و مفتون، نفرت و شیدایی، تنگ نظری و شتاب زدگی و حتی در این قطب بندی تحریف هایی
هم صورت گرفته که در ادامه مطلب به مواردی از آن اشاره م ی ک نم اما اجمالاً باید محت رماً
خطاب به آقای خاتمی گفت که دوره این قط ب بندی ها از کثرت ت کرار به سر آمده چرا ک ه در
پس این نوع تحلیل و دو گروه کردن افر اد در دو قطب افراط و تفریط این ح ک م قطعی
خوابیده است که من و »من تبع « من بر صراط مستقیم و اعتدال قرار داریم و همه بر انحراف
هستند غافل از این که این تحل یل ها از حیث نسبیت حا کم بر آنها و غیرعینی بودنشان ب ه
سرعت تبدیل به شم شیر دودم می شوند و دیگرانی هم خود را در مر کز اعتدال ، و خاتمی و هر
کس دیگری را به تناسب در ی کی از دو قطب افراط و تفریط قرار می دهند و از همه بی پایه تر
در صحت اثبات این نوع استدلال ذ کر جمل ه ای از مرحوم شریعتی است (صفحه 14 ) و این
رویه ای است که خاتمی در هفت سال فعالیت خود از کثرت ب ه کارگیری آن را نخ نما نموده
است، چرا که اصل منطق در مقام توصیه به افراد صحیح است ، مشروط بر این ک ه در مقام
(5)
اندیشمند مطرح شود ولی هنگامی که در مقام سیاست مدار مطرح می شود مخاطب را به این
سو سوق می دهد که اعتدال مورد نظر گوینده همان عملی است که او انجام داده و عموماً چون
آن رفتار و سیاست را نمی پسندند با اصل سخن و منطق هم مواجهه م ی کند و این اثر مخرب
عدم تفکیک میان دو نقش است.
5 عدم تف کیک میان دو نقش مذ کور در سراسر ه فت سال گذشته موجب آن شده است
که بزرگترین ظلم ها به کلمات صورت گیرد ظلم به کلمات افحش مظالم است و به آقای
خاتمی قابل بخشش نیست . سخنان آقای خاتمی در مقام اندیشمند نسبت به ا کثر کلمات
حدوداً قابل پذیرش است ، و به همین دلیل در این مقام دل نشین هم هست و این مقام قبل از
رییس جمهور شدن و هنگام طرح شعارها و اندیشه هاست، اما پس از کسب قدرت مردم دیگر
به آن عناصر و اجزای تعریف شده هر کلمه کاری ندارند بل که تحقق عینی آن را در مقام عمل
مشاهده می کنند وقتی که مردم مشاهده می کنند که پس از هفت سال هنوز هم رییس جمهور
در مقام توصیف و تعریف نظری مشابه قبل از رییس جمهور شدن مفاهیم قرار دارد و در
عمل چیز دیگری جاری و ساری است ، به طور طبیعی در این وضع کلمات از بار اصلی
خویش تهی می شوند و به اصواتی بی مفهوم و حتی مشمئ ز کننده تبدیل می شوند، و این ظلم به
کلمات است . وقتی که عدالت شع ار ظالم و مظلوم با هم شود به معنای آن است ک ه عدالت
فاقد مفهوم عینی شده است . وقتی که استبداد شعار مردم سالاری بدهد، قانون ش کن شعار
قانون سالاری بدهد تماماً به مفهوم پایان یافتن ی ک مرحله از راه است که تعامل و گفتگو را به
کلی کا نل میکن می کند.
6 آقای خاتمی به نحو ضمنی و بدون آن که صریحاً عنوان کند می کوشد که اصلاحات را
مترادف عمل کرد خویش بداند و با دفاع از اصلاحات و دستاو ردهای آن فوراً عمل ک رد مثبت
خویش را در مقام ریاست جمهوری نتیجه بگیرد، که این خطایی فاحش است ، اگر چه به
صراحت در نامه مطر ح نشده است ولی این ه م ظلم دیگری است به اصلاحات . بدون تردید
خاتمی نقش مهمی در اصلاحات داشته اما این موضوع متفاوت از عمل ک رد وی در دولت و
ریاست جمهوری است اگر چه در مقام اصلاحات نیز همیشه کوشیده است ک ه خود را کنار
نگهدارد مبادا مسئولیت راهبری آن گریبانش را بگیرد . در همین رابطه ه مواره بر منافع و
دستاوردهای اصلاحات تأکید م ی کند، اما در این میان چند ن کته مغفول واقع می شود. یکی این
که دستاوردهای اصلاحات در سطح جامعه و خارج از ساختار قدرت بوده است و اگر
(6)
اصلاحاتی هم در این ساختار انجام شده به سرعت به نقطه اول و حتی عقب تر از آن بازگشته ،
مشکل مردم و نخبگان هم در این است که چرا ما به ازای اصلاحات موجود در سطح کلی
جامعه تحولی چشمگیر یا در حد قابل قبول در ساختار قدرت رخ نمی دهد؟ مگر نه این که به
آقای خاتمی رای دا دند که این تحول را محقق کند پس چرا نه تنها پیشرفتی نمی شود بل که ب ه
وضوح عقب گرد دیده می شود، نمونه انتخابات مجلس هفتم و رسیدگی به پرونده های قضایی
از اهم این عقب گردها هستند . بنابر این خاتمی نمی تواند دستاوردهای جنبش اصلاحی را در
سطح جامعه توجیه گر وضع کنونی خود و ادامه آن بداند.
نکته دیگر آن که برخی از آنچه که خاتمی به عنوان دستاورد بیان کرده نه تنها دستاورد
نیست بل که کاملاً عقب گرد است . مثلاً این که مخالفان اصلاحات هم شعارهای اصلاحات را
می دهند یا همه کارهای خود را در پوشش قانونی انجام می دهند. اینها دستاورد نیست بل ک ه
شکست فاحش است . مقصود از شعار دادن ، صرف شعار نیست بل که مقصود تحقق آن است .
کدام حا کمی در دنیاست که شعار عدالت و توسعه و ترقی و رفاه و حتی آزادی و ... ندهد .
البته همه را با تعاریف و تعابیر خود !؟ وقتی که شعارهای اصلاحات را مخالفان آن بدهند بدون
این که در آن جهت گام بردارند سهل است که در جهت عکس گام برمی دارند ، مثلاً شعار
مردم سالاری می دهند و همزمان بدترین انتخابات را برگزار م ی کنند این امر چیزی نیست جز
مسموم شدن فضا و غیرشفاف شدن آن . این که آنان کارهای خلاف قانون خود را پوشش
قانونی بدهند یعنی بدترین نوع مقابله با شعار قانون گرایی و از عجایب روزگار است که آقای
خاتمی این فساد و فضای مسموم را پیشرفت می نامد.
و بالاخره این که اگر آقای خاتمی در ساختار قدرت در مقاطعی هم دستاوردهایی داشته
است دلیل نمی شود که تا پایان به واسطه همان دستاوردها در ساختار باقی بماند و بیشترین
خدمات را به دشمنان اصلاحات انجام دهد، فقط با این توجیه ک ه در مقاطع خاصی
دستاوردهایی داشته ایم! پس از سال 1380 و دور دوم ریاست جمهوری تقریباً در ساختار
قدرت نه تنها دستاورد چشمگیر اصلاحی نداشته ایم که تماماً علیه اصلاحات بوده، آنچه هم که
دستاورد بوده بدون حضور خاتمی هم می توانست محقق شود چه بسا مخالفان اصلاحات برا ی
بقای خود کمتر از آنچه که هست با خواست ملت مخالفت می کردند.
7 ی کی از ن کاتی که معمولاً در صحبت های آقای خاتمی هم هست و هیچ واقعیتی ندارد
این تصور است که گویی افراد زیادی ایشان را قهرمان می دانند و لذا وی هم سعی م ی کند ک ه
(7)
بگوید قهرمان نیستم و مردم قهرمان ه ستند و ه کذا... اصلاً چنین نیست ابراز احساسات نسبت
به افراد به معنای قهرمان دانستن آنان نیست که نیازمند مثال آوردن از گالیله باشد . اساساً کسی
ایشان را در مقام قهرمان تلقی ن کرده است . اتفاقاً همه تصویر متفاوتی دارند و کوشیده اند که با
تهییج وی او را تحری ک به ا قدام مناسب کنند، که در این کار هم موفق نشده اند در حالی ک ه
قهرمان نقش متفاوتی دارد و اوست که دیگران را تهییج و تشویق می کند. و معلوم نیست ک ه
این ایده از کجا به ذهن آقای خاتمی آمده، شاید چند جوان ک م سن و سال و احساساتی
نامه هایی مشابه آنچه که در این سن و سا ل برای دوستان غیرهم جنس خود می نویسند برای
آقای خاتمی نوشته اند و این توهم را ایجاد کرده اند . اف ک ار عمومی ک ه در کوچه و بازار از
سال ها قبل بدترین تعابیر را درخصوص ایشان به کار می برد، چگونه می توان با این امر او را
قهرمان بداند . مشکل اینجاست که آقای خاتمی توقع مردم را در انجام درست وظایف خودش
نوعی تلقی قهرمانی می داند! در حالی که مردم این توقع را از هر کسی دارند ک ه متناسب
وظایفش عمل کند و حقوق آنان را در پای قدرت قربانی ن کند. بعلاوه آقای خاتمی که به ابراز
احساسات مردم چندان اعتقادی نداشته و حتی در حین ابراز ، احساسات آنها را دروغین دانسته
چگونه به این نتیجه رسیده که مردم او را قهرمان دانسته اند یا می دانند؟
8 ی کی از ن کات درستی که در نامه بصورت ضمنی و ناقص آمده است طرح اسامی
مرحوم امام و مرحوم مصدق است ، و مربوط ک ردن این دو اسم به جایگاه خود و مسأله
اصلاحات. از نظر من وجه مشتر کی میان مرحوم مصدق و امام و خاتمی وجود دارد زیرا در
تاریخ این ممل کت به ویژه در قرن اخیر که مردم جایگاهی یافته اند تنها این سه نفر هستند ک ه
مردم به معنای واقعی کلمه اعتماد خود را به آنان ابراز داشته اند. اعتماد ک ه بزرگترین سرمایه
سیاسی این مردم است فقط نزد این سه تن ارایه شد اما دو نفر اول مستقل از هر انتقاد به حق
یا ناحقی که به آنان وارد باشد در ی ک مسأله انتقادی به آنان نیست و نوعی توافق اجماعی هم
در این مورد وجود دارد و آن این که آن دو نفر هیچگاه به این اعتماد ملت خیانت ن کردند .
حتی اگر نتو انستند دیگر اهداف و شعارهای خود را کاملاً متحقق کنند این اعتماد را پاس
داشتند، به همین دلیل هم نزد مخالف و موافق خود احترام دارند و به نظر من غارت منابع
طبیعی، ظلم و ستم و بیدادگری و هر فساد دیگری نزد ح کام مضرتر از این نیست که این منبع
عظیم سیاسی ملت به آت ش کشیده شود، که متاسفانه چنین شد و کو تا زمانی ک ه مجدداً این
منبع بازسازی شود و در خدمت سیاست قرار گیرد . بخش عمده ای از امید و ناامیدی مردم و
(8)
جوانان مربوط به نحوه برخورد رهبران جامعه با این منبع مهم سرمایه سیاسی است که در ادامه
به آن اشاره می شود.
9 خاتمی در این نامه و در بسیاری از سخنان دیگر می کوشد که اولاً خود را امیدوار به
آینده معرفی کند ثانیاً به جوانان و مردم امید دهد . که هر دو کوشش او بی ثمر است چرا ک ه
وی ناامیدترین افراد نسبت به آینده است گرچه این مسأله را در اظهارات علنی خود نمی گوید
سهل است که خ لاف آن را ادعا م ی کند ولی در سخنان خصوصی خود به صراحت بر
ناامیدیش از آینده تأکید م ی کند او صریحاً می گوید که از لایی ک شدن کشور چندان نگران
نیست آنچه که مایه نگرانی اوست این است که ادامه این وضع موجب ح کومت ضد مذهب
شود و اتفاقاً نگرانی بجا و صحیحی است و صریح اً هم می گوید که امیدی به بهبود ندارد . البته
انتظار نمی رود که ی ک نفر (به ویژه سیاست مداران) همان حرفی را ک ه در خلوت اعتقاد دارد
الزاماً همان را و به همان ش کل در جلوت بیان کند، در آش کار باید امید دهد بل ک ه بتواند آن را
زنده کند. اتفاقاً وقتی که از امید سخن گفته می شود و زیاد هم گفته می شود به صورت تلویحی
به معنای آن است که ناامیدی فراگیر شده است اما وقتی برای آینده نامه می نویسیم دیگر
نمی توانیم خلاف اعتقاد خود بنویسیم حتی اگر آن عقاید را مس کوت بگذاریم و اما کوشش
خاتمی برای دمید ن روح امید در جوانان بی فایده و آب در هاون کوبیدن است چرا که خودش
ناامیدتر از همه و همیشه است.
به علاوه با حلوا حلوا گفتن که دهان شیرین نمی شود . امیدواری هر فرد در مراحلی
وابستگی مستقیم به روند و جریان امور دارد و به قول معر وف به کدام امید باید همراه مدعی
شد به زبان خوشش، به پول زیادش، به راه نزدی کش یا به سیمای زیبایش؟ همچن ان که خاتمی
به درستی نوشته است مرحوم امام روح امید را از طریق شخصیت دادن و احیای اعتماد به
نفس در افراد این کشور زنده کرد ولی متاسفانه این سال ها و روند حا کم بر آن تمامی این
مسأله را که پس از دوم خرداد 1376 مجدداً احیا شده بود به خاکستر تبدیل کرد.
گرایش به بیگانه محصول از میان رفتن امید و اعتماد به نفس است اما این امید و اعتماد به
نفس چیزی نیست که با گفتن یا توصیه آن هم از طرف ناامیدترین ها بوجود آید . امید و اعتماد
به نفس را باید از طریق عمل و در همراهی و همگامی با مرد م زنده کرد گرایش به خارج دقیقاً
و دقیقاً محصول عمل کرد ساختار قدرت در هفت سال اخیر است که متاسفانه خاتمی هم بر
این آتش بنزین ریخت و آن را شعله ور کرد، گرایش به خارج در امروز به شکل غربی شدن و
(9)
کنار گذاشتن دین نیست که تجلی یافته بل که گرایش به خارج حتی در میان افراد دیندار هم
وجود دارد و این گرایش به قدرت در خارج و ناامیدی از قدرت در داخل است ک ه محصول
عملکرد مشتر ک ساختار قدرت و خاتمی است وقتی که هر اقدام مردم با پات کی نا جوانمردانه
مواجه شود طبیعی است که مردم را نسبت به اعمال قدرت مسالمت آمیر خود بی اعتماد کند و
حتی دیگر دنبال قهرمان داخلی نگردد، مسأل های که خاتمی ظاهراً نگران آن است، بلکه به دنبال
منجی بیگانه باشد و اتفاقاً الگو هم دارد . نه در بوسنی و نه در افغانستان و نه در عراق دخالت
بیگانه موجب تضعیف دینداران نشده است . سهل است ک ه دینداران متحجر ک ه بزرگترین
دشمن دین هستند را تضعیف کرده است اما خاتمی هم بر این کوره دمیده است هنگامی ک ه
پنج وزیر را مامور رسیدگی به پرونده خانم کاظمی م ی کند فقط به این دلیل که تابعیت کانادایی
دارد گرچه به این دلیل اعتراف نمی کن د ولی یک منشی را برای رسیدگی به وضعیت افراد
تابعیت دار ایرانی تعیین نم ی کند اگر هم تعیین م ی کند یا تحویلش نمی گیرند و یا به عامل
مال هکشی بر [ AAAAAAAAAAAAAAAAAAAAAA ] تبدیل می شود. طبیعی است که با
این رفتار افراد را به سوی بیگانه سوق داده ایم. منطق خاتمی هم تقریباً بیگانه پناهی است او
درخصوص پرونده آقاجری و ح کم صادره در باره او بارها گفته است که این نوع اقدامات در
سطح بی نالملل برای ما هزینه دارد قریب به این مضمون در حالی که این منطق ک املاً غلط
است و نگاه به خارج دارد اگر اقدامات انجام شده علیه آقاجری قانونی بود ک ه نبود باید
رییس جمهور از آن دفاع م ی کرد مگر نه این که آقای خاتمی از بسیاری اقدامات هزینه ساز
برای این کشور حمایت م ی کند چرا که آنها را درست می داند یا حداقل این طور تظاهر می کند
مثل سیاست ایران در برابر اسراییل و فلسطین بنابراین در این مورد هم باید چنین م ی ک رد و
اگر این اقدامات خلاف قانون بود خ وب ایشان این وسط چه کار هاند؟ باید با تخلف از قانون
برخورد شود چه در سطح جهانی به نفع ما باشد چه نباشد اتفاقاً در پرونده زهرا ک اظمی هم
راه صد در صد خطایی را رفت زیرا مسأله اصلی آن پرونده کشته شدن خانم کاظمی نبود چرا
که این م سأله می توانست کاملاً اتفاقی و ب ر اثر اشتباه ی ک م أمور یا موارد مشابه باشد که در همه
جای دنیا هم ام کان بروز آن است . مسأله اصلی کوشش نظام مند برای سرپوش گذاشتن بر آن
بود همان مسأله ای که بعداً هم منجر به آن دادگاه مضح ک شد و هنوز هم وزارت اطلاعات
می گوید قاتل را می تواند معرفی کند و کسی گوش ش بده کار نیست . مسأله اصلی در پرونده
من است که به صورت نظام مند جنایت علیه فرد و ملت و منافع ملی م ی کنند و خاتمی همه را
(10)
اطلاع دارد و باز هم س کوت م ی کند. آیا این رفتار در فرد انگیزه ایجاد نم ی کند ک ه مثل زمان
قاجار که حکومت تجار را می چاپید و آنها برای در ا مان بودن خود هر ی ک پولی به
کنسولگری روس و انگلیس و ... می دادند و تابعیت می گرفتند تا در کشور خود در امان باشند
بروند و از کشورهای دیگر حتی اگر شده بور کینافاسو تابعیت بگیرند بل ک ه قانون حمایت
کنسولی شامل آنان شود؟ اگر مردم چنین کردند چه کسی را باید تخطئه یا مح ک وم ک رد
حکومت را یا مردم را؟ این است عامل ناامیدی مردم . اگر تند تلقی نشود باید آن مثال مشهور
را بیان کرد که فرد بدچهره ای کودکی را در بغل گرفت و کودک شدیداً گریه می ک رد و او هم
سعی در آرام کردن کودک داشت تا این که ی ک نفر به او گفت کودک را رها کن خودش آرام
م یشود. گریه او از نگاهش به توست.
10 تردیدی نیست که آقای خاتمی دارای فضایلی است . در اخلاق و منش و رفتار
شخصی و حتی در حوزه اندیشه ن کات قابل احترامی دارد اما بحث از این مسایل نیست چرا
که او در مقام ریاست جمهوری و جنبش کلی اصلاحات به داوری فرا خ وانده شده است .
سلامت نفس و آلوده نبودن خود و اطرافیانش به مسایل مالی و سوء استفاده از قدرت ن ک ات
مثبت و ماندگاری است او اگر نتوانست از قدرت ملت چنان که شایسته است در جهت حل
مسایل ممل کت و ملت استفاده کند به همان میزان هم قدرت را در جهت سوءاستفاده به ک ار
نبرد شاید بدین خاطر که اصولاً قادر در به کارگیری قدرت در هیچ وجهش نبود اما ای ک اش
که او چنین نبود حتی اگر اند کی هم در به کارگیری قدرت به خطا می رفت بهتر بود که اصولاً
آن را در اختیار نگیرد و به کار نبرد . شاید اگر به کار می برد در مواردی به هدف موردنظر ملت
اصابت می کرد حداقل می توانست بگوید که به کار برده ام اما امروز چی؟
با این حال آقای خاتمی در نامه خود و در ابتدای آن کوشیده است فضایلی را برای خود
برشمارد که چندان معقول نیست حتی اگر هم باشد مفید بحث نیست زیرا اهم فضایلی ک ه
برای سیاست مدار و رییس جمهور لازم است مغفول مانده است . آقای خاتمی می کوشد با
تصویر کویر که صبور و بی ادعا و امیدوار و پرتلاش است خود را با وی همانندسازی کند و
این که از کویر آمده پس این خصایل را هم لاجرم دارد در حالی که چنین نیست. مگر آن ک ه
معنای کلمات عوض شده باشد . صبر در قاموس ایشان چه معنا یی دارد؟ کدام سختی را تحمل
کرده که نام صبر بر آن می نهد؟ حتماً صبر بر شنیدن سختی های دیگران و دم بر نیاوردن هم
نوعی از صبر م درن است . این روزها همیشه به سفر است و خندان و حتی بی خیال به نحوی
(11)
که جد یترین سؤا له ا را با مطایبه و شوخی جواب می دهد مصاحبه 21 / 5/ 383 1 و
ب یرب طترین سؤا لهای را کارشناسانه و تحلیلی پاسخ می گوید در باره تیم ملی فوتبا ل صبر
در فرهنگ و قاموس آقای خاتمی همان تم کین در برابر ظلم و بیدا د معنا شده است . آقای
خاتمی در نامه خود فضیلت دوستداری عدالت و آزادی را به خود منتسب ک رده است حتی
اگر چنین ادعایی صحیح باشد برای مردم مفید فایده نیست چون آنچه ک ه مهم است ی ک
ریییس جمهور داشته باشد قدرت برقراری عدالت و آزادی است چن ان فضیلتی به درد قبل از
رییس جمهور شدن می خورد. به علاوه چه بسا افرادی در حقیقت امر هم خواهان چنین ایده ها
و ارزش هایی باشند اما در عمل چنان ر فتار کنند که ع کس آن نتیجه شود بنابراین مردم بیش از
اینکه به انگیزه های افراد نظر نمایند به میزان انطباق عمل آنان با وظایف و مسئولیتشان نگاه
م یکنند.
11 در سراسر نامه ی ک واقعیت تاسف آور به چشم می خورد و آن ش کاف قدرت و
مسئولیت است . خاتمی در هیچ کجای نامه سخنی هر چند کوتاه از قدرت خویش نمی گوید
چرا که به وجود آن اعتقادی ندارد اما در عین حال در مقام ی ک مسئول سعی در پاسخگویی
دارد که صد البته قالب توجیه گری در این پاسخگویی غلبه دارد چرا که فرد غیرقادر نمی تواند
پاسخگوی واقعی مسئولیت باشد متاسفانه مسأله ش کاف میان قدرت و مسئولیت که در تحلیل
خاتمی از اوضاع تاریخی ایران مغفول واقع شده در دوره وی به اوج خود رسید و از این بدتر
هم خواهد شد به طوری که امسال را سال پاسخگویی افراد فاقد قدرت قرار دادند . اجازه دهید
مثال روشنی از این موضوع ارایه کنم تا معلوم شود چگونه خاتمی با عمل خود اصلاحات را
در ساختار سیاسی به طرز فاجعه باری عقب برده است. [ BBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
(12)
ا BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
ا [BBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBBB
من بارها گفته ام که سلاح کشتار جمعی واقعی در عراق، تسلیحات اتمی و شیمیایی نبود
بلکه سلاح ش کاف میان مسئولیت و قدرت بود که صدام با ی ک قبضه کلاشینکف و ی ک عدد
بولدوزر می توانست ده ها هزار نفر را روانه گورهای دسته جمعی کند . اگر شعار شفافیت و
تناسب قدرت و مسئولیت از محورهای مهم دوم خرداد بود باید گفت که در این دو محور نه
تنها پیشرفتی حاصل نشد که به عوض پسرفت هم داشته ایم. البته این پسرفت ها در حوزه
ساختار قدرت است، ولی در حوزه ساخت اجتماعی و جامعه روند امور الزاماً چنین نیست.
12 در چند جای نامه نویسنده ادعاهایی را به عده ای نسبت داده است که چندان واقعی
نیست و اگر هم واقعیت باشد وزنی نداشت این که عده ای مطالبات و خواست های ناشدنی را
مطرح کردند و خواستار حذف دین شوند و تق اضای ایفای نقش اپوزیسیون برای دولت و
خاتمی در درون ح کومت کردند واقعیت خارجی ندارد و اگر هم دارد بسیار اند ک است ک ه
شایسته بزرگ نمایی نیست و چه خوب بود مصادیق و مسایل آن را با حجم نیروی خواهان آن
بیان می کرد. اصلی ترین خواست تحقق (نسبی و نه حتی کامل) مردم سا لاری و اجرای قانون
بود که در تمام شعارهای خاتمی وجود داشت و ف کر نم ی کنم هیچ شعاری به لحاظ منطقی
درونی تر از این دو شعار برای نظام بر آمده از انقلاب باشد مگر آن که نظام استحاله شده باشد
و این دو را برنتابد که در این صورت اپوزیسیون بودن نظام با ت کیه بر این ش عار نه ضعف ک ه
نقطه قوت است . بعلاوه چه کسی خواهان حذف دین شده است مگر دین واحدی در جامعه
جاری و ساری است که افراد خواهان حذف آن باشند، حذف دینی ک ه در پوششی اسلامی
اندیشه های تمامیت خواهانه و استبدادی را توجیه گر است و خاتمی هم در نامه خود به آن
تاخته هدف هر فرد بویژه مومنان است، و این اتهامی نیست که رو ا داشته شود، اگر بخشی از
سخنان خاتمی را در این نامه تجزیه و تحلیل کنیم از منظر حاکمیت براندازانه ترین
حرف هاست. چطور خاتمی حق دارد اینها را بگوید و دیگران خیر؟ خوب دلیلش روشن است
چرا که حرف خاتمی در عالم خارج م ابه ازای خطرنا کی برای آنان ندارد زیرا شنونده این حرف
را با عمل و منش او تفسیر و درک می کند و از این حیث خطری را متوجه مخالفان
مردم سالاری و حا کمیت قانون نمی نماید، البته من من ک ر این نیستم ک ه پس از دوم خرداد
مطالباتی فراتر از ظرفیت مطرح شده اما این امر طبیع ی است و افراد صاحب نقش در
(13)
اصلاحات حق ندارند به دلیل طرح این نوع مطالبات خود را و عمل ک رد خویش را توجیه
نمایند. وظیفه آنان بود که برای کنترل مطالبات اقدامی کنند و با تأمین بخش ممکن و ضروری
مطالبات افراد عجول را خلع سلاح نمایند . نه این که در برابر مطالبات بایس تند اتفاقاً افزایش
مطالبات فقط تهدید نبود که فرصت هم بود و بزرگترین خطای خاتمی در این خصوص نحوه
برخود کاملاً منفعلانه وی در قضایای 18 تیر است که دیدگاه کامل خودم را در این خصوص
دو سال پیش در مصاحبه با نشریه آفتاب مطرح کرده ام. خاتمی چون موجودی منفعل در کنا ر
گود می نشیند تا ان شاءالله امور به وفق مراد پیش رود، در واقع سیاست او را می توان به معنای
دقیق کلمه »سیاست دیم « توصیف کرد اما اگر در کشاورزی شیوه دیم بعضا جواب دهد در
صنعت و سیاست چنین امری پاسخ نمی دهد.
شاید ی کی از مواردی که آقای خاتمی به عنوان شعار افر اطی مطرح می کند مسأله رفراندوم
باشد، روشن است که چنین شعاری فقط در ی ک ح کومت غیرمردم سالار افراطی است و اگر
حکومت به ملت خود مطمئن باشد نه تنها از آن فرار نم ی کند که استقبال هم می کند نتایج
رفراندوم چند روز قبل ونزوئلا صحت این ادعا را می رساند و اگر ی ک ح کومت پایگاه مردمی
نداشته باشد مخالفت با رفراندوم نه تنها مشکلی از آن را حل نمی کند که تشدید هم می کند.
13 آقای خاتمی به صورت عجیبی هنوز هم خود را متعهد به عهد و پیمانی که با مردم و
خدای خودش بسته است می داند گرچه من نمی دانم با خدا چه پیمانی بسته و کاری هم ب ه آن
ندارم ولی پیمانش با مردم برنامه 12 ماده ای است ک ه قبل از دو خرداد ارایه ک رد و سپس
حرف های دیگرش و قسم خورده شده در مجلس و ... و تردیدی نیست ک ه در این پیمان
استوار و ثابت قدم نبود، اصولاً آقای خاتمی هیچ خط قرمزی از خود به جا نگذاشته تا بدانیم
کی و چگونه خود را متعهد به این پیمان می داند؟ هر خط قرمزی را که تعیین کرد به بدترین
شکلی از آن عقب نشینی کرد و خوشبختانه دیگر نمی تواند حتی خط قرمز یا خا ک ریز جدیدی
تعیین کند چرا که در حال عقب نشینی مستمر است و حتی نیروهای رقیب او جلوتر از خود او
در حال فتح سرزمینی هستند که مردم اصلاح طلب در اختیارش نهادند بعد از بارها و بارها
خط کشی در سال 1380 اعلان ش کست سیاست اعتدال را ک رد ولی بجای آن ک ه سیاست
جدی تری در پیش گیرد سیاست انفعال را پیشه ساخت در سال 1381 اعلان کرد که اگر این
دو لایحه تصویب نشود من رییس جمهور نیستم و ت صویب هم نشد و کماکان رییس جمهور
است در جریان انتخابات بی پایه ترین مواضع را اتخاذ کردند و در نهایت گفتند ک ه انتخابات
(14)
غیررقابتی، غیرقانونی و غیرآزاد را برگزار نمی کنیم و در نهایت هم برگزار کردند.
من اوایل ف کر می کردم که آقای خاتمی بنابه مصالحی چنین می کنند بویژه ک ه به نظر
می رسید که خاتمی می ترسد اگر کنار بروند آسمان ایران به زمین می آید، ولی امروز تقریباً
مطمئن هستم که دلایل دیگری در پیش است، چرا که بقای خاتمی در ساختار قدرت بیش از
پیش ممل کت را تضعیف م ی کند و مخالفان مردم را جری تر می نماید . دلایلی ک ه به ذ هن
می رسد عموماً به جنبه شخصی آقای خاتمی برمی گردد که ی کی ترسو بودن شدید اوست ک ه
در برابر قدرت مثل چغو ک در برابر مار می ماند، دیگر این ک ه احتمالاً رعایت تعدادی از
دوستان کارگزارش را در قدرت م ی کند که با رفتن او مخالف هستند و بالاخره ظاهراً مزه
صندلی استیل هم چندان بد نیست بویژه روحیه بشاش و خنده روی آقای خاتمی را در
مصاحبه های چهارشنبه که نگاه می کنم گویی که هیچ غم و اندوهی ندارد ظاهراً مدت زیادی از
کویر آمده و تغییر خصوصیت داده است . امیدوارم که از این کلمات دلگیر نشود چرا که با همه
انتقادی که به عمل کردش دا رم و حتی به این سخنان خود نیز عقیده دارم، باز هم نقاط قابل
احترام در او وجود دارد.
14 آقای خاتمی در جایی از نامه عنوان کرده که اپوزیسیون بودن اصلاحات درون دولت
به صورت طنز همه دوران های ت اریخ می توانست باشد (صفحه 24 ) من نمی دانم ک ه منظور از
اپوزیسیون در ن ظر ایشان چیست و اصولا پوزیسیون آن کدام است، یا این که اصولاً چه کسی
این خواست را مطرح کرده است؟ اما می دانم بزرگترین طنز ت اریخ و البته نه در همه دوران ها،
بلکه همین دوران خودمان سخنان آقای خاتمی است که عمل کرد اصلاحات را در حوزه اقتصاد
مثبت می داند گرچه در عرصه سیاست آن را محترماً عقیم معرفی می کند. و این مسأله را نه تنها
در نامه موجود که در چند سخنرانی خود عنوان کرده است ! البته تردیدی نیست ک ه خواست
اصلی مردم بهبود وضع معیشت و رفاه اقتصادی است، اما صاحبنظران و به تبع آنها مردم در
سال 1376 به برنامه اصلاحات س یاسی رای دادند چرا که روشن بود بدون اصلاحات سیاسی
رشد و رفاه اقتصادی پایدار و مستمر محقق نخواهد شد براساس همین تحلیل بود که در برنامه
آقای خاتمی سیاست اقتصادی خاصی مقدم بر اصلاحات سیاسی از جمله حاکمیت قانون،
نظارت مدنی، آزادی مطبوعات، افزایش مشار کت مردم و ... وجود نداشت . حال چگونه است
که ایشان مدعی پیشرفت اقتصادی در عین پسرفت سیاسی شده است؟ آیا این روند را پایدار
می داند؟ آیا خواست مردم و حتی مشا رک تکنندگان در اصلاحات این بود؟ من در جلسه ای که
(15)
پس از انتخابات دوم ایشان ( 1380 ) در کاخ سعدآباد با حضور اعضای شورا ی مرک زی جبهه
مشارکت بود به طنز گفتم که کار من ماله کشی شده است . ولی ظاهراً با این سخنان که اخیراً از
آقای خاتمی صادر می شود کار دیگران از ماله کشی نیز گذشته است.
15 آقای خاتمی در چند مورد افتخار خود می داند ک ه جلوی انتقاد دیگران را نگرفته
است یا از مطبع ه ای ش کایت ن کرده و امثالهم . به نظر من اینها افتخار آقای خاتمی و دولت
نیست. زیرا این امور اگر وجود داشته از موضع قدرت نبوده است . عفو اصولا وقتی معنا
می دهد که قدرت بر مجازات باشد، در غیر این صورت روغن ریخته را نذر امامزاده ک ردن
است و من تردید ندارم که اگر شکا یت می کردند چنان دولت را خفیف و خوار می نمودند که
تا ابد فکر شکایت را از سرش به در کند، همچنان که در قضیه زهرا کاظمی و مامور وزارت
اطلاعات چنین کردند بنابراین نبستن دهان ها، نشکستن قلم ها، نبریدن دست ها وقتی افتخار
است که قدرت چنین امری وجود می داشت و الا هر کس قبل از رسیدن به قدرت شعار
آزادی خواهی و عدالت طلبی می دهد و تا وقتی به این مرحله نرسیده اید نمی توانید چنین ادعایی
داشته باشید. و من تردید دارم که اگر به این مرحله می رسیدید اقدامی بعمل نمی آوردید.
اتفاقاً ایراد مهم به آقای خاتمی این بود که چرا در بر ابر حقوق خودش (به صفت
شخصیت حقوقی ) کوتاه می آید، همه هم می دانستند که این امر ناشی از خصلت مدارا و
تسامح نیست بلکه ناشی از ترس عدم رسیدگی و حتی رسیدگی معکوس است . همچنان که
لایحه اختیارات را پس گرفت تا برخی از اختیارات نداشته اش نیز از وی اخد نشود.
یکی از ت بعات روشن این استدلال که علیه آزادی اقدامی نکرده است مستقل از اهمیت و
ارزش یا صحت و سقم آن تجزیه کردن حاکمیت است در واقع او حاکمیت را به دو بخش
خودش و دیگر بخش ها تقسیم می کند و این که بخش وی در جهت محدود کردن آزادی عمل
نکرده است . و این استدلال بغایت اشتبا هی است . چرا که مردم به کل حاکمیت کار دارند،
حاکمیتی که تجزیه ناپذیر است و عملکرد کل آن است که بر زندگی و سرنوشت آنان تأثیر
م یگذارد.
16 یکی از محور یترین شعارهای اصلاحات حاکمیت قانون بود که طی سال های اخیر
به بدترین سرنوشت دچار شده است . یک نماد این ادعای من سخ ن خاتمی در صفحه 40
است: »که غیر معتقدان به قانون ناچارند دم از قانون بزنند و کار خود را توجیه قانونی کنند ،«
خوب این کار یعنی بلاموضوع کردن قانون و حاکمیت آن و این پسرفت است و نه پیشرفت .
(16)
قانون گرایی و حاکمیت قانون چنین نیست که ملعبه دست عده ای شود این درست مثل این
می ماند که حکام جور وقتی ن توانستند با مومنان مبارزه کنند، خودشان لباس دین و تقوا
پوشیدند و ظلم خود را به نام خدا انجام دادند و این همان خطری است که دین را تهدید
می کند و طبعاً عده ای از متولیان دین نیز به سرعت به استخدام آن حکام ظالم به ظاهر م سلمان
درآمدند، آیا این پیشرفت دین بود یا نابودی آن ؟! ظاهراً از دید آقای خاتمی پیشرفت است
ولی کیست که نداند این عقب گردی آشکار است . مثال های آن نیز خیلی روشن است . آقای
خاتمی در نامه خود برخورد با سعید امامی را افتخار می داند در حالی که این اژدها هفت سر
دارد که سر کوچک آن سعید اول بود [ CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
ا CCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCCC
CCC ] من قبل از دوم خرداد زندان بودم و بعد از آن نیز، بی تردید تخلفات و مظالم این مرحله
ده برابر بیشتر از دفعه قبل است . اگر مساله حاکمیت قانون یکی از نکات محوری و معضلات
این کشور ا ست که هست، در برنامه پنج ساله سوم که ر ئوس آن در آبان 1382 از سوی مجمع
تشخیص مصلحت ابلاغ شد هیچ کجا حتی اشاره ای گذرا به ای ن مساله به عنوان یکی از
محورهای اصلی در سیاست گذاری نمی شود و این است پاسخ ساختار قدرت به اصلی ترین
شعار خاتمی و اصلاحات، پرونده زهرا کاظمی نماد مناسبی از این حاکمیت قانون بود
DDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDDD] ] اما نکته مهم این که ادبیات خاتمی نیز در
چند سال اخیر در تعارض آشکار با مساله حاکمیت قانون است . وقتی که می گوید احضارهای
جدید را نمی پسندم ( 28 / 12 / 1382 ) یا مواردی از این دست همگی در تعارض با مفهوم
حاکمیت قانون است، اگر احضار قانونی است او باید دفاع کند چرا که قسم خورده از قانون
دفاع کند و اگر غیرقانونی است با ید با آن مخالفت کند مساله پسند یا ناپسندی خاطر ایشان
(17)
نیست. از این نوع اظهارنظرات در سخنان خاتمی فراوان است که نشانه چند گام به عقب
است. این عقب گرد به حدی است که خاتمی در صفحه 30 نامه خود مشکلات را ناشی از
انحراف از روح قانون اساسی از جانب عده ای دانسته اس ت. در حالی که اساساً چنین نیست .
اصل حاکمیت قانون وجود ندارد و الا هر نوع تفسیری که بخواهد صورت بگیرد پس از
پذیرش اصل حاکمیت قانون است . طرف مقابل اصلاحات اصولاً این اصل را نمی پذیرد مگر
آد مکشی و پرونده سازی و تهمت ناروا و صدها مساله دیگر به تفسیر خاصی از ق انون اساسی
مربوط است؟
17 آقای خاتمی به لحاظ آشنایی با فلسفه و منطق ضرورتاً نمی بایست مطالبی را بنویسد
که صدر و ذیل آن با هم انطباق ندارد چنین مساله ای ناشی از روح کلی حاکم بر نوشته است
که فقط در صدد توجیه وضع موجود برآمده و الا آقای خاتمی آگاه تر از آن اس ت که چنین
مطالب متناقضی را در کنار هم قرار دهد . مثلاً در صفحه 24 در عین پذیرفتن برآورده نشدن
بخش هایی از مطالبات بحق جامعه بخصوص نسل جوان و تحصیلکرده، ایجاد و تقویت پندار
عدم موفقیت و برآورده نشدن خواسته های عمومی را بدتر از اصل برآورده نشدن دانسته است .
گویی اگر این مطالب ات برآورده نشده مردم باید فکر کنند که برآورده شده است ! یا در صفحات
29 و 30 هر دو جریان سکولار و حاکمیت جبارانه دین را محکوم به شکست می داند اما
تعریفی که خود از مردم سالاری می کنتد کاملاً تعریف سکولار است چرا که بهروزی ملت را
تنها از طریق ا ستوار کردن مردم سالاری بر پایه اعتقاد و فرهنگ مردم و بعلاوه نوسازی فرهنگ
دینی می داند به عبارت دیگر نه تنها قیدی پیشینی بر مردم سالاری ندارد و آن را صرفاً به صفت
فرهنگ مردم متصف می کند، بلکه خواهان نوسازی فرهنگ دینی و اجتماعی هم می شود . و
بعد هم معلوم نمی کند که کدام یک از گروه های سیاسی (غیر از اقتدارطلبان ) هستند که با این
گزاره مخالف باشند و اصولاً مخالفان اصلاحات با کدام گزاره بیش از این گزاره ها مخالف
هستند؟ کدام لاییک معقول است که مخالف این گونه مردم سالاری باشد؟
پرداختن بیش از این به مساله نامه و دیگر امور هفت سال گذشته از حوصله فعلی من
خارج است برخی از مسایل را در مصاحبه ای دیگر گفته ام بخش هایی هم بماند برای فرصت
دیگر، اما مشکل اصلی این است که آقای خاتمی هنوز هم می گوید که شکست نخورده و
پیروز است، و جالب این که درخصوص انتخابات هفتم به صراحت گفت که من و مردم
اصلاح طلب پیروز این انتخابات هستیم !! و معلوم نبود اگر شکست می خوردند چه می شد ؟ و
(18)
جالب این که مردم اصلاح طلب را هم ضمیمه خودش می کند مشکل اینجاست که آقای
خاتمی سال هاست که تسلیم شده و بالاتر از آن تباه گردیده ولی هنوز خیال می کند که
شکست نخورده، بق ول توکویل به ندرت پیش می آید که شخصی در هنگام پیش آمد خطرات
در همان سطح و وضع عادی خود بماند ، یا علو همتی از خود نشان می دهد که خارج از وضع
عادی است یا زبونی و انحطاطی بیشتر از معمول از او ظاهر می شود. ظاهراً آقای خاتمی خود
را به دست تقدیر رها کرده تقدیری که در سال 1375 به دقت آن را پیش بینی کرده بود، ولی
من و خیلی دیگران امید داشتیم که آگاهی و شجاعت این سرنوشت را تغییر دهد من در دور
دوم بارها گفتم که نامزد نشو و اگر گوش می کرد به نفع همه بود اما ظاهراً علاقه به صندلی و
یا فشار دوستان مانع از اتخاذ تصمیم صح یح شد . من یک ماه بعد از انتخاب خاتمی به ریاست
جمهوری در سال 1376 با او در ساختمان ریاست جمهوری ملاقات کردم ولی برای صحبت
با من رادیو را روشن و صدای آن را بلند کرد گفتم که طبعاً به محل کارش اعتماد ندارد بعداً
درست می شود. در زمستان 1379 نیز که با او در کاخ سعدآباد ملاقات کردم تا بگویم نامزد
نشود باز هم صدای رادیو را روشن و بلند کرد و در واقع همه چیز همان موقع دستگیرم شد
که اوضاع چگونه است . یک بار نامه ای به او نوشتم و او پاسخ مرا داد که فقط یک نسخه نزد
خودم است و به کسی نداده ام ولی یک نسخه آ ن را بازجوی من د اشت و گفت قبل از این که
پاسخ به دست تو برسد کپی آن برای ما (دستگاه قضایی ) ارسال شد و با این توضیحات بهتر
م یتوان وضعیت خاتمی را درک کرد و عملکردش را قضاوت نمود.
خاتمی بهتر از هر کس می داند که پایگاه مردمی حکومت تا چه حد ضعیف شده است او
زرنگ تر از آن است که فریب این استقبال های ساختگی را بخورد که صدام قبل از رفتنش
استقبال های میلیونی داشت و آراء 9/ 99 % کسب می کرد. خاتمی خوب می داند که ضعف و
زبونی حکومت در برابر قدرت های غربی هیچ دلیلی جز فقدان حمایت مردمی از حکومت
ندارد. دروغ گفتن های پیاپی درخصوص اینکه تسلیح ات اتمی خلاف شرع است و در
سیاست های ما نمی گنجد چیزی جز پنهان کردن این واقعیت روشن نیست که به ما اجازه
نمی دهند که به دنبال بمب اتمی برویم و ما هم تمکین می کنیم. و حتی بمب اتمی را خلاف
شرع می کنیم (و من اظلم ممّن کذب علی ا...). حکومتی که مستظهر به حمایت مل ت خویش
نباشد چاره ای جز پذیرش قطعنامه های ذلت اور ندارد حتی اگر در لفاف توجیهات فریبنده
پوشیده شود . آدم وقتی که به زانو درآمد اگر نخواهد اقرار کند به بدترین شیوه توجیه می کند و
(19)
با بیان کلمات و جملات زیبا نیز نمی توان بر خفت و خواری سرپوش گذاشت که اگر می شد
دیگران خیلی بهتر از آقای خاتمی می توانستند چنین کنند . اینجاست که من به آخرین جملات
آقای خاتمی در نامه اشاره می کنم که قول داده است که باز هم با جوانان سخن بگوید .
می خواستم درخواست کنم که بس است ! همین جا کلام را قطع کند چند ماه دیگر هم به
زودی تمام خواهد ش د و دیگران هم نیازی به شنیدن تکرار مکررات ندارند . بهترین کاری که
می تواند انجام دهد سکوت است و سکوت . دیگر ادعای عدالت جویی از جانب هیچ کس که
در ساختار قدرت است شنیدنی نیست جالب این که آقای خاتمی که نمی تواند از مظلومین
کشور خودش دفاع کند این روزها نگران بی عدالتی در عراق و دیگر کشورهاست . دفاع از
آزادی و مردم سالاری و حاکمیت قانون و گفتگو و توسعه سیاسی از جانب اصحاب قدرت
تماماً پوششی برای بقای در قدرت است و بس . آنچه که در فوق آمد بیش از اینکه نقد خاتمی
باشد نقد خودم و دوستانم است . به امید اینکه تجربه اصلاحات با همه فراز و فرودهایش برای
همه از جمله خود من درس آموز باشد. انشاءالله
اواسط سال 1383


Thursday, February 16, 2006
آنفولانزای مرغی

این مطلب را عماد قوانینی برایم فرستاده تا از طریق وبلاگ خوانده شود. از این لطف عماد بسیار سپاسگزارم


آنفلونزای مرغی (تاریخچه واطلاعات عمومی):

آنفلوانزاي مرغي يكي از مهمترين بيماريهاي تنفسي پرندگان است كه عفونتهاي شديدي را ايجاد وزیان های اقتصادي سنگيني را به صنعت مرغداري سراسر دنيا وارد مي‌كند.

اين ويروس دارای سه سویه C،B،A است كه نوع ‪Bو Cفقط در انسان و نوع ‪ Aاين ويروس در انسان، خوك ، اسب و در بسياري از گونه‌هاي پرندگان بيماريزا است.

نوع A ‪این ویروس داراي زير گروه‌هاي ‪ H1تا ‪ H15بوده كه در پرندگان همه زير گروههاي ‪ H1تا ‪ H15مشاهده مي‌شود ، اما زير گروههاي H1, H2,H3,H5,H7 بیشتر بين انسان و طيور مشترك است.

زيرگروههاي ‪ H5و ‪ H7غالبا در پرندگان به شدت بيماريز ا است که تاکنون منجر به تلفات سنگيني در گله‌های پرندگان شده است و پاره ای از مشكلات و تلفات نیز در انسان مشاهده گردیده است.

از نيمه دوم قرن گذشته تاكنون بيش از ‪ ۲۰مورد واگيري با زير گروههاي ‪H7 و ‪ H5در پرندگان و ماكيان رخ داده است ، مانند واگيريهاي سالهاي ‪،۱۹۲۹ ،۱۹۲۴۱۹۸۳آمريكا، سال ‪ ۱۹۹۴پاكستان، سال ‪ ۱۹۹۵مكزيك، واگيريهاي سالهاي ‪،۱۹۷۶۱۹۹۲ ،۱۹۸۵و ‪ ۱۹۹۴استراليا، سال ‪ ۱۹۹۷هنگ كنگ،واگيري سالهاي ‪ ۱۹۹۷و ‪۱۹۹۹ ايتاليا، سال ‪ ۱۹۹۷ماكيان هنگ كنگ ، سال ‪ ۲۰۰۳هلند و بلژيك وبالاخره اواخر سال۲۰۰۳و اوايل سال ‪ ۲۰۰۴در كشورهاي خاور دور كه سبب مرگ ‪ ۲۳انسان شد.

گزارشهايي از عفونت انفلوانزاي پرندگان در ماكيان در چندين كشور از جمله آمريكا، بلژيك، اسكاتلند، ايتاليا، شوروي سابق،استراليا،هنگ كنگ، فرانسه ، انگلستان ، مجارستان ، ايرلند و كانادا گزارش شده است، که نشان‌دهنده وجود يك چرخه ويروس در بين پرندگان در سراسر دنيا می باشد.

در ايران بيماري آنفلوانزاي مرغي در تير ماه سال ‪ ۱۳۷۷به صورت سویه ‪H9N2 بروز كرد. اين سویه در گروه غير بيماريزا و يا نه چندان بيماريزا طبقه‌بندي شده و براي انسان نيز مخاطره‌اي ندارد، اما به هر حال اين بيماري خسارت های اقتصادي هنگفتي را بر صنعت پرندگان و ماکیان کشور تحميل كرد و در نهايت ، با تلاشهاي انجام شده و اقدامات پيشگيرانه از سوي سازمان دامپزشكي ایران، اين سازمان موفق به كنترل بيماري در سطح كشور شد.

اين بيماري در هلند اخیرا با ويروس آنفلوانزاي ‪H7N7 پدیدار شد و دولت هلند به سرعت نسبت به از بین بردن كليه گله‌هاي مشكوك به آلودگي و گله‌هاي آلوده اقدام و حدود ‪ ۷۷۰ميليون يورو به عنوان خسارت به پرورش‌دهندگان غرامت پرداخت كرد.

آخرين مورد واگيري آنفلوانزای مرغی ، شيوع سويهH5N1در كشورهاي آسياي جنوب شرقي در اواخر سال ‪ ۲۰۰۳و اوايل سال ‪ ۲۰۰۴در کشورهای تايلند ، ويتنام، چين ، كره جنوبي ، ژاپن ، لائوس ، اندونزي و ...؛ در بين ماكيان و اردك بود كه به ازبین بردن و مرگ ‪ ۱۰۰ميليون قطعه پرنده منجر شد. اين سويه همچنين تا به حال سبب مرگ ‪54نفر انسان در تايلند و ويتنام شده است. هم اكنون هيچ نوع واكسني عليه سويه ‪ H5N1شايع در آسياي جنوب شرقي وجود ندارد. علت شيوع جهاني اين بيماري، تنوع وسيع ميزباني اين ويروس مي‌باشد.د.

بسياري از گونه‌هاي اهلي و وحشي پرندگان می توانند با ويروس آنفلوانزا آلوده شوند . در بسياري از پرندگان آلوده از قبيل بوقلمون ، ماکیان، مرغ شاخدار، كبك خاكستري، بلدرچين، غاز، پلوه، قرقاول، اردك ، قو،حواصيل و در پرندگان زينتي از جمله مينا، طوطي ، سهره ؛ ويروس از طريق مجاري تنفسي ، ملتحمه چشم و مدفوع دفع مي‌شود.

بنابراین احتمالا نحوه انتقال ويروس به دو روش :

1-انتقال مستقيم بين پرندگان آلوده و حساس

2 انتقال غير مستقيم شامل ذرات معلق در هوا و يا وسايلي در معرض آلودگي به ويروس

صورت مي‌گيرد.

از آنجايي كه پرندگان آلوده مقادير زيادي از ويروس را توسط فضولات خود دفع مي‌كنند ، بنابر اين آلوده شدن آب ، دان ، تجهيزات، سيلوي دان، قفسها ، لباسها، وسايل نقليه و حشرات با مواد دفع شده سبب پخش و انتشار ويروس است که از اين رو انتقال ويروسها به مناطق ديگر توسط افراد، سرويسهاي تهيه و توزيع مواد و تجهيزات به سهولت انجام مي‌گیرد.

به طور كلي منابع اصلي آلودگي پرندگان گونه‌هاي مختلف پرندگان اهلي، پرندگان زينتي ، پرندگان وحشي و ساير حيوانات است كه در بين آنها پرندگان وحشي عمده‌ترين منبع آلودگي براي پرندگان وماکیان اهلي هستند. در اين بین گروه مرغان آبي مهاجر نقش بسزايي در انتشار آلودگی را دارند.

از نشانه های این بیماری در پرندگان مي‌توان از كاهش فعاليت،بي‌اشتهايي، لاغري مفرط ، افت توليد و علائم خفيف تا شديد تنفسي شامل سرفه، عطسه، ترشح زياد اشك ،ورم در سر و صورت و اختلالات عصبي و اسهال نام برد .هر يك از نشانه های يادشده ممكن است به تنهايي يا به صورت گروهی از نشانه ها ظاهرشوند.

واگيري و تلفات بسته به سويه ويروس و سن ميزبان متفاوت است ، به طوري كه در واگيريهاي با ويروسهاي با بيماريزايي بالا واگيري و تلفات به ‪۱۰۰ درصد هم مي‌تواند برسد.

به منظور پيشگيري و كنترل ويروس بايد به منابع انتقال‌دهنده ويروس توجه كرد وعمده‌ترين منبع ويروس براي پرندگان،ساير پرندگان آلوده مي‌باشند.

به منظور مقابله با این ويروس رعايت موارد قرنطينه‌اي و حفاظت بهداشتی – به عنوان ‌اولين خط دفاعي‌در مقابل هر بيماري عفوني - از مهمترین اقدام ها است. بنابراین جدا كردن پرندگان حساس از پرندگان آلوده، دور نگه داشتن پرندگان حساس از ترشحات و فضولات پرندگان آلوده ، سبب پیشگیری است چرا که همانگونه که گفته شد ‌اينگونه‌عفونتهامي‌تواند با آلوده کردن تجهيزات، وسايل نقليه، وسايل تلقيح و مايه‌كوبي، دان، آب و غيره جابه جا شوند.

تصميم به ريشه كني اين بيماري نيز بر اساس طبيعت،ابعاد مشكلات و خصوصيات بيولوژيكي متفاوت است وبرای این منظور حذف يك منبع عفوني از جمله مزارع عفوني و آلوده، ازبین بردن پرندگان زينتي و زنده موجود درفروشگاههاي پرندگان زنده ضروری است. تصميم‌گيري در خصوص استفاده از واكسن در واگيريهاي ويروسي كه بيماريزايي بالايي دارند ، در كشورهاي مختلف متفاوت است.

انتقال بیماری به انسان:

علاوه بر این دانشمندان مرکز پزشکی اراسموس در روتردام هلند در پژوهشی تازه در باره نحوه انتقال انفلوانزای مرغی ، دريافته اند که بيماری آنفلوانزای مرغی امکان دارد توسط گربه ها نيز انتقال يابد. پيش از اين تصور می شد که گربه نسبت به ويروس انواع آنفلوانزا از جمله آنفلوانزای مرغی مصونيت دارد.

پژوهشگران هشدار می دهند که ممکن است نتايج تحقيقات آنها بدان معنی باشد که گربه يک منبع بالقوه انتقال بيماری به انسان است .اين گزارش همچنين هشدار می دهد که اين ويروس توانايی آن را دارد که گونه های ديگری از جانداران را نيز آلوده کند.

تيم هلندی پس ازآن سعی کرد که با آلوده کردن گربه ها از طريق هوا يا خوراندن گوشت مرغ آلوده به آنها به بررسی احتمال سرايت بيماری از طريق گربه ها برآمد.

شش گربه ای که مورد آزمايش قرار گرفتند، عفونت ريوی خود را به دو گربه ديگر که در نزديکی آنها نگهداری می شدند انتقال دادند.

دانشمندان نمونه ديگری از همين ويروس موسوم به H3N2 را که موجب بيماری انسان می شود نيز به همين طريق آزمايش کردند اما اين ويروس گربه ها را بيمار نکرد به اين ترتيب پژوهشگران به اين نتيجه رسيدند که در صورت شيوع آنفلوانزای مرغی از نوع H5N1، گربه های خانگی می توانند از راه تغذيه يا از راه تماس با طيور آلوده شوند.

نتيجه دوم اين است که نقش گربه در انتقال بيماری بين مرغداری ها، و از مرغ به انسان نياز به بررسی بيشتر دارد. نتيجه سوم اين است که گربه ها ممکن است باعث شوند که اين ويروس قابليت حمله به ديگر پستانداران را پيدا کند و احتمال واگيری گسترده آنفلوانزای مرغی را ايجاد کند.

پروفسور آکسفورد از اعضای اين تيم پژوهشگر می گويد: "ويروس H5N1 رفته رفته موجب نگرانی فزاينده ای می شود. اگر قرار باشد در آينده ويروسی موجب همه گير شدن يک بيماری در ميان انسانها شود، احتمالا همين ويروس است." دانشمندان از آن بيم دارند که اگر ويروس توانايی انتقال از انسان به انسان را پيدا کند، می تواند جان ميليونها تن را به خطر اندازد.

اما انچه مهم است این است که آنفلونزای مرغی هنوز بیماری پرندگان است. و ویروس H5N1 که در آسیا موجب مرگ و میر چند انسان شد به خوبی از انسانی به انسان دیگر انتقال نیافت . این ویروس به دو صورت می تواند به ویروس آنفلونزای انسانی تبدیل گردد:

1- اگر انسانی که به انفلونزای انسانی مبتلا است به آنفلونزای مرغی هم مبتلا شود در این صورت دو ویروس می توانند ژن های خود را تعویض کنندو به این صورت گونه انسانی این ویروس پدیدار می شود که در سالهای جهان گیری آنفلونزا در 1957 و 1968 این اتفاق افتاد.

2- این ویروس همچنین می تواند جهش یافته وبه گونه انسانی تبدیل گردد همانگونه که در جهان گیری سال 1918اتفاق افتاد.دانشمندان می گویند شواهدی در مورد شروع فرآیند جهش این ویروس در دست است اما دانشمندان عقیده دارند که هنوز این فرآیند در ابتدای راه است و هنوز نمی توان با اطمینان از جهانگیری این ویروس سخنی به میان آورد.اما باید برای چنین اتفاقی آماده بود.

آیا درمانی برای آنفلونزای مرغی در دست است ؟

پاسخ این سوال منفی است چرا که هیچ درمانی برای هیچ گونه ای از انفلونزا نیست. اما داروهای ضد ویروس که به قاصله کمی از پدیدار شدن نشانه های بیماری مانند تب ناگهانی؛ مصرف شوند بیماری را کاهش می دهند. ویروس آنفلونزای مرغی H5N1 به داروهای ضد انفلونزای قدیمی مقاوم ولی به داروهایی مثل اوسلتاميوير (Relenza) و زانيميوير (Tamiflu) حساس است.

آنفلونزای مرغی H5N1 برای اشخاصی که از بخت بد در کشتارگاه ها آلوده شده اند مرگ آور بوده است اما اگر این ویروس راه انتقال از آدمی به آدم دیگر را بیابد ؛ به یقین به مرگباری کنونی نخواهد بود.

داروهای ضد ویروس تاچه حد توانایی دارند؟

شواهدى وجود دارد كه ويروس H5N1 موجود به دسته اى از داروهاى ضدويروسى به نام مهاركننده هاى نورآمينيداز شامل داروهاى اوسلتاميوير (Relenza) و زانيميوير (Tamiflu)حساس است اما اين ويروس نسبت به گروه ديگر داروهاى ضدويروس آنفلوآنزا يعنى داروهاى مهاركننده M2 شامل آمانتادين و رامانتادين مقاومت نشان مى دهند. اكثر كارشناسان عقيده دارند كه مهاركننده هاى نور آمينيداز در كنترل عالم گيرى نقشى حياتى دارند، اما ويروس ها مى توانند نسبت به داروها مقاوم شوند.

داروهایی مثل اوسلتاميوير (Relenza) و زانيميوير (Tamiflu)را می توان برای درمان و پیشگیری از عفونت های آنفلونزا بکار برد. گرچه ویروس H5N1 در بعضی افراد تحت درمان به زانيميوير (Tamiflu)مقاومت نشان داده است.

واکسن ونه داروهای ضد ویروس مهمترین سلاح جلوگیری از آنفلونزا است. واکسن آزمایشگاهی برضد ویروس H5N1 ساخته شده که دستاوردی بزرگ است .راه های تازه ای برای استفاده از آن آزمایش می شود.اما باید به خاطر داشت که اولین محموله این واکسن ها شاهد خوبی برای تاثیر واکسن نخواهد بود و حجم زیادی از واکسن در عالم گیری آنفلونزا مورد نیاز است . به دلیل اینکه چنین واکسنی به سرعت در دسترس نخواهد بود بنابراین داروهای ضد ویروس آنفلونزا در خط مقدم دفاع خواهد بود. اما مقداراین داروها ممکن است کافی نباشد.

آیا باید داروهای ضد ویروس را در خانه مان ذخیره کنیم ؟

به طور یقین نه، چرا که این دارو ها در حال حاضر کمیاب اند و در زمان عالمگیری بیماری کارمندان سیستم درمانی باید برای درمان بیمارانی که واقعا مبتلا هستند، به دارو دسترسی داشته باشند.علاوه براین دارو به درد انسانی که مبتلا نیست نمی خورد و حتی اگر این دارو را داشته باشید نمی دانیدکه چه زمانی باید آنرا مصرف کنید؟ چگونه می توانید نشانه های بیماری را تشخیص دهید؟

آیا از خوردن مرغ ودیگر پرندگان به بیماری مبتلا می شوم ؟

نه ، چرا که اگر گوشت مرغ و ماکیان وهمچنین تخم آنها به خوبی پخته شود سبب از بین رفتن ویروس است . اما ویروس می تواند در گوشت خام آلوده زنده بماند. رعایت بهداشت- شستن دستها و ضد عفونی تمام وسایل در تماس با گوشت – ضروری است.

چگونه به این بیماری مبتلا می شوم؟

انسان از حمل ونقل گوشت الوده ویا وسایل در تماس با آن مبتلا می شود. چندین مورد مشکوک به انتقال از انسان به انسان مشاهده شده است ، اما این انتقال پس از تماس نزدیک طولانی اتفاق می افتد و آنفلونزای مرغی هنوز براحتی از انسانی به انسان دیگر انتقال نمی یابد.

آیا تنها یک نوع انفلونزای مرغی خطرناک برای انسان وجود دارد؟

بله ، تنها ویروس H5N1 است که به دلیل شیوع آن در آسیا و مرگ تعدادی از انسان ها توجه زیادی به خود جلب کرده است. دیگر ویروس های آنفلونزای مرغی نیز به انسان سرایت کرده اند برای نمونه ویروس H7N7 در سال 2003 در هلند تعدادی انسان را آلوده کرد و دامپزشک بد شانسی به این دلیل فوت کرد و خوشبختانه مقام های بهداشتی هلند قبل از سرایت آن به بقیه انسانها موفق به جلوگیری از آن شدند.

برای مقابله با آنفلونزای مرغی چه باید بکنم؟

اگر عالمگیری این بیماری اتفاق بیفتد برای کم کردن خطر ابتلا به بیماری کارهای زیرمفید اند:

دست های خود را بشویید. شستن گاه به گاه دست ها بهترین راه جلوگیری از عفونت های ویروسی است.بخاطر داشته باشید که از صابون و آب گرم استفاده کرده وتمام نقاط دست هایتان را به هم بمالید ، مدت زمان مالیدن دستها به هم به اندازه ای است که بتوانید تمام الفبا را برای خود تکرار کنید.

درصورت عالمگیری این بیماری به خبرها و توصیه های بهداشتی که وزارت بهداشت ، درمان وآموزش پزشکی اعلام می کند، توجه کنید. اظطراب وهول شدن بد ترین کار و حفظ خونسردی مفید ترین راه است.

چه کسی مستعد آنفلونزای مرغی است؟

معمولا آنفلونزا برای کودکان و سالمندان خطرناک است.اما در برخی جوامع این موضوع بستگی به مصونیت آن در برابر آنفلونزا دارد . برای نمونه آنفلونزای سال 1918 برروی بزرگسالان جوانتر بیش از بزرگسالان مسن تر از 40 سال اثر داشت. عقیده بر این است که ویروس مشابهی 40 سال پیش از شخصی به شخص دیگر منتقل شده و بعضی از مبتلایان مقداری ایمن شده اند.

تاکنون چه تعداد به این بیماری مبتلا شده اند؟

تا تاریخ 24 اکتبر 2005 سازمان بهداشت جهانی 121مورد ابتلا به این بیماری را گزارش کرده است. و تاکنون 62نفر جان سپرده اند. تعداد زیادی پرنده مبتلا شده اند و در ترکیه و بلغارستان به از بین بردن ماکیان ها منجر شده است.با وجود تایید مبتلا یان به این بیماری، و این که این تعداد درصد کمی از کل مبتلایان را نشان می دهد، احتمال مبتلا شدن مردم به این ویروس از گوشت کشتارگاه ها کم است.

گردآوری، تهیه و تخلیص : عماد قوانینی

منابع :

1- روزنامه شرق شماره 605 ، چهارشنبه 27 مهر 1384.

1-2- http://my.webmd.com/content/Article/113/11074.htm

3- جدول سازمان بهداست جهانی در آدرس::http://www.who.int/csr/disease/avian_influenza/country/cases_table_2005_10_24/en/index.html

4- مقاله فارسی در سایت بی بی سی :

http://www.bbc.co.uk/persian/science/story/2005/10/051019_si-birdflu-qanda.shtml


Tuesday, December 13, 2005
راه رفتن روی لبه تیغ

گفت و گوی نیک آهنگ کوثر با احمدسخاورز

نیک آهنگ کوثر- هنر روز در بخش نگاه ویژه به گفت وگو باهنرمندانی می پردازد که در هنر وادبیات ایران خالق آثار ماندنی و تاثیرگذار هستند. اولین شماره نگاه ویژه اختصاص دارد به گفت وگو با احمد سخاورز.


سال‌های پیش که با کاريکاتوريست​های ايرانی و خارجی مصاحبه می​کردم، دلم می​سوخت که دستم به چند نفر از پيشکسوتان تاريخ کاريکاتور ايران نمی رسد. تا آنکه ساکن کانادا شدم، و از دوستی سراغ احمد سخاورز را گرفتم، مدتی بعد شماره تلفن او را به من داد، تعجب کردم! انگار هم محله​ای بوديم، به او او زنگ زدم و خودم را معرفی کردم، آدرس را که داد، ديدم خانه​هايمان فقط ۷۰ متر با هم فاصله داشته!گفتگوی اين هفته هنری ما با اين بزرگ کاريکاتور معاصر ايران است.

احمد سخاورز الان کجاست؟ حالش چطور است؟

احمد سخاورز اینجا در کاناداست! حالش هم خوب است، فقط این درد کمر امانش را بریده!کمر درد و لگن خاصره مصنوعی که تقریبا دو سال است مرا از فعالیت​های اصلی​ام دور کرده، و عملا از خیلی از کارهای نقاشی و مجسمه​سازی​ام عقب افتداه​ام. من از طبیعت نقاشی می کنم، و این درد مانع بیراون رفتن من شده و حسابی محدودم کرده. الان بیشتر کارهایم را در خانه انجام می دهم، کارمجسمه و نقاشی و ...

حالا یک سوال! احمد سخاورز، کاریکاتوریست مطبوعاتی مطرح دهه پنجاه چگونه از این عالم نقاشی​ و مجسمه سازی سر در آورد؟

من وقتی به کانادا آمدم، هدف اصلی​ام دنبال کردن همان
کاریکاتور مطبوعاتی بود. من مقدار زیادی به محیط کار اینجا ناآشنا بودم، فکر می​کردم با آن زمینه​ای که دارم بتوانم با روزنامه​های اینجا همکاری بکنم، تاحدودی هم این قضیه عملی شد، با تعدادی از روزنامه​ها هم همکاری می​کردم، ولی به این نتیجه رسیدم که برای امرار معاش از راه کاریکاتور باید سال​ها صبرکنم، این بود که در جوار همان کار پراکنده شروع به نقاشی کردم، و خیلی موفقیت آمیز بود، و همین باعث شد که با جدیت دنبالش کنم. حالا چرا دنبال طبیعت رفتم، من از سال​ها پیش از آمدن به کانادا در ایران به طبیعت علاقه زیادی داشتم، و از خواننده​های پر و پا قرص جدی مجله شکار و طبیعت بودم،و داستان​هایش را دنبال می کردم، به کانادا که آمدم دیدم اینجا دریچه مناسبی از نظر هنری برای پیشرفت وجود دارد و مفری بود برای من که واردش بشوم. هم اينجا در عمل نقاشی را ياد گرفتم ، يعنی از ۳۵، ۳۶ سالگي، مجسمه سازی هم عملا دنباله نقاشی بود، و گرايش به آن پيدا کردم، برای آنکه نقاشی​هايم جدی​تر باشند، مجسمه را برای مدل می​ساختم، برای تعيين جهت نور، ولی يواش يواش ديدم که اين توانايی را دارم و به دوره​های تخصصی درمدرسه عالی هنر اونتاريو رفتم ، يک سال دوره مجسمه سازی و دو سال قالبگيری پيشرفته...اين دو الان به هم کمک می​کنند...

به آمدنتان به کانادا برگرديم...

۲۵ سال پيش بودکه با بردن جايزه بين المللی کاريکاتور مونترآل همه چيز شروع شد...سال ۵۸ بود، اينجا که آمدم خبردار شدم و جايزه نقدی را اينجا به من دادند،ا يک کاريکاتوريست فقید که پدر کاريکاتور کانادا محسوب می​شد،پير لاوال، با من تماس گرفت و به او گفتم وضعيتم چيست، مرا به يک کاريکاتوريست در اينجا معرفی کرد که او هم متاسفانه فوت کرده، بن ويکس،مدتی با بن ويکس کار می کردم و
خيلی به من کمک کرد... بال و پر گرفته بودم...از آن طريق به روزنامه تورنتو سان معرفی شدم و مدتی هم با آنجا کار کردم. در همين حال و احوال بود که فضا و کاريکاتوريست​های اينجا راشناختم. بعد به اين نتيجه رسيدم که با کاريکاتور نمی​توان به اين زودی​ها به موفقيت رسيد...

ولی ارتباطم را با نشريات فارسی زبان خارج از کشور حفظ کردم. همکاری جدی من با بر و بچه​هايی بود که آهنگر را منتشر می​کردند....مانند محجوبی و بقيه رفقا که در لندن کارشان را می​کردند. اول جنگ​هايی مثل ممنوعه​ها بود که بعدها تبديل به آهنگر چاپ خارج از کشور شد. آهنگر نزديک به دو سال منتشر شد و من تا روز آخر همراهش بودم. اينجا هم با نشريات مختلف، و حتی غير سياسی به طور پراکنده کار کرده​ام، مثل نشريه​ای که بيژن اسدی​پور در آمريکا منتشر می​کرد، با هادی خرسندی که دوست قديمی من هست گه گاهی کار کرده​ام...

کشتی گرفتن با خرسندی در مورد کارهای سیاسی در مورد
ایران چگونه است؟

معمولا مساوی می شويم! رابطه ما اينقدر دوستانه و قوی است که سريع به تفاهم می​رسيم، البته گاهی اختلاف سليقه وجود دارد، اما در هر حال صميميت غالب می​شود.
الان هم البته به اين دليل که ارتباطم با مسائل سياسی داخلی ايران کم شده، فکر می کنم عادلانه نيست بيشتر از بقيه کاريکاتور سياسی در مورد مسائل ايران بکشم. فضا خيلی تغيير کرده و من با بسياری از رويکردهای سياسی
آنچنان که باید و شاید آشنا نيستم.

با آنکه مدت​هاست از فضای ايران دور هستيد، ولی می دانستيد خيلی از بر و بچه های جوان تر کاريکاتوريست کارهای قديمی شما را دنبال می کنند؟ مثلا ما در گل آقا يک مجموعه مجله کاريکاتور داشتيم که بعضی هايمان از روي کارهای شما تمرين حالت می کرديم، يا اينکه چند رساله بچه های دانشگاهی هنر روی آثار شما هم متمرکز بوده است؟
برای من باعث دلگرمی و افتخار است. دانستن اينکه عده ای ارزش قائل شوند برای کارهايی که ما يک دوره انجام
داده ايم برايم ارضا کننده است، و حس می کنم زحمت های آن سال ها هدر نرفته است.

همان ایام خیلی‌ها شما را با کاراکتر کلاغ می‌شناختند، انگار امضای‌تان بود، نه ؟
بله. آن کلاغ یک شاهد بودد که در گوشه کارهایم می‌گذاشتم، و ناظری بود که مسائل را نگاه مىٰ کرد، ویواش یواش جزئی از کارم شده بود، چیزی مثل امضا

شما دوره‌ای در توفیق بودید و دوره‌ای هم در مجله کاریکاتور، آن دو را چگونه مقایسه می‌کنید؟
در اوائل دهه چهل بود که به توفیق رفتم، و آن زمان توفیق تمام نگاه ما به کاریکاتور بود، و آنجا با خیلی‌ها آشنا شدم مثل لطیفی، خورسندی، محجوبی... آنجا یک مشکل بزرگ داشت که قراردادهایش عادلانه نبود، و دست آدم را تا ابد می‌بستند. وقتی قرارداد مرا دادند، پدرم نگاهی به آن انداخت که خیلی حرف‌ها در آن نگاه بود. از توفیق بیرون آمدم و با جاهای دیگر کار کردم، و بعدا وقتی مجله کاریکاتور محسن دولو آغاز به کار کرد با خیلی از دوستان قدیمی دوباره همکار شدم. برادران توفیق از بر و بچه‌ها فاصله می‌گرفتند، ولی دولو اینگونه نبود، و در مرزهای مشخصی دست همه را باز گذاشته بود. آدم‌های مختلف با سبک‌های مختلف( ادیتوریال و حتی روشنفکری) کارشان را می کردند.

یکی از سوال های دائمی کاریکاتوریست ها و طرفداران، مساله آغاز تنش میان دو گروه طرفدار "کاریکاتور روشنفکری" و "کاریکاتور" مطبوعاتی در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه ایران است، هنوز دنباله این بحث در کاریکاتور امروز ایران وجود دارد، علت این جدایی رقیبانه و گاه دشمنانه چه بود؟


من همیشه حساب این دو نوع کاریکاتور را جدا کرده ام. کاریکاتوریست ادیتوریال، روزنامه نگار است. منتهی به جای نوشتن از زبانی دیگر برای بیان حرفش استفاده می کند. ولی آن بخش دیگر کاریکاتور که ربطی به روزنامه​نگاری ندارد، و روشنفکری اطلاق می شود، در آن زمان یکی دو نفر بودند که کارشان را دوست داشتم. کامبیز و اردشیر محصص. برای این نوع کارهای آنها ارزش قائل بودم و لذت می بردم، بخصوص از کارهای کامبیز. ولی فکر می کنم این جدایی منفی را بیشتر منتقدین بوجود آورند، و باعث جبهه گیری شدند و بیخودی جنگی بوجود آوردند و انگار می خواستند بزنند توی سر کار ادیتوریال، که مثلا چون شما کارتان در رابطه با یک خبر است، یا زیرنویس دارد و ...ارزش هنری برایش قائل نبودند، همین باعث شد که یک جدایی غیر منطقی پدیدار شود. برای من همیشه کار ادیتوریال در اولویت بوده و همیشه دنبالش بوده ام، بدون آنکه خواسته باشم آن طرف را نفی کنم.
در فضای اختناق دوران شاه سانسور و فشار، باعث کشیده شدن کاریکاتور ادیتوریال به ابتذال شده بود. سوژه ها از چاله چوله های خیابان و گرانی اجاره خانه تجاوز نمی کرد، و همین مساله برای برخی به بی ارزشی کاریکاتورادیتوریال تعبیر شده بود، در حالی که دیدیم با باز شدن موقتی فضای سیاسی، به دنبال تضعیف رژیم شاه، و پا گیری انقلاب، نقش و قدرت وقعی کاریکاتور ادیتوریال نمودار شد و به جایی رسید که مردم برای بیان بیشتر احساسات خود از آن(کاریکاتور ادیتوریال) به عنوان پلاکارد در تظاهرات استفاده می کردند. در شرایط باز سیاسی، کاریکاتور ادیتوریال است که به صورت حربه‌ای به نمایندگی از مردم رویاروی اختناق و قدرت حاکمه قرار می گیرد.
. یادم نمی رود یکی از کاریکاتورهای من در مورد بختیار تبدیل به پلاکارد مردم در تظاهرات شده بود. به نظر من این اوج تاثیر کار ژورنالیستی است که برای من یکی از بهترین خاطراتم بوده است.
درست مثل وقایع دهه های سی قرن نوزدهم فرانسه، که کارهای دومیه میان مردم و مخالفین دولت دست به دست می
شد...
تازه این در دوره دولت ملی گرای ملایم بود...

بله، از همان زمان فشار را شروع کردند...به همان بحث کاریکاتور روشنفکری و مطبوعاتی که بر گردم، در همان زمان البته منتقدینی هم بودند که تعادلی میان این دو شاخه برقرار کرده بودند، از جمله جواد مجابی که خودش هنرمند قابلی است و نویسنده و روزنامه نگار. او هنوز هم که هست بر خلاف دیگر منتقدین که خطی را میان این کارها کشیده بودند، هنوز هم برای کار ژورنالیستی ارزش قائل است. او این درک را داشت که کار روزنامه ای جای خودش را دارد. من خودم شخصا این دو نوع کار متفاوت را آنگونه مقایسه نکرده ام، و همیشه معتقد بوده ام که نباید به این خاطر که کسی کار روزنامه ای می کند، هنرش را نفی کرد، و کسی را که کار غیر روزنامه ای می کند کارش را زیادی بالا برد. خوشحالی من الان از این است که یک عده، بخصوص خود تو کارهای ژورنالیستی را جدی گرفته اید و کارهایی قابل مقایسه و برابر با کارهای مطرح در سطح بین المللی کشیده​اید، و این برای من
ارزش دارد.

هوس نمی کنید هر از گاهی یک کاریکاتور ژورنالیستی بکشید؟

چرا، گاه گداری این کار را می کنم، مثلا برای هادی خرسندی...ولی هادی گاهی از روی کارهایم به من می گوید که انگار تو خیلی عصبانی هستی! و کارهایت از روی عصبانیت است!

مگر کاریکاتوریست نمی تواند عصبانی باشد؟ به قول رلف استدمن، کاریکاتوریست اگر اینکاره نمی شد، حتما تروریست از آب در می آمد!مگر کاريکاتوريست مطبوعاتی نبايد يک ديدگاه داشته باشد و آنرا به تصوير بکشد؟


چرا! و به همين دليل هم محدود می شود. در هر حال کار کاريکاتور مطبوعاتی يک حربه است و لبه تيغی است که اگر از آن استفاده نشود، زنگ می زند. تقريبا تيغ من زنگ زده است!

راستي، چرا شما سايت کاريکاتوری يا حتی وبلاگ کاريکاتوری راه نيانداخته​ايد؟

اتفاقا به فکرش افتاده ام که کارهايی که از دل برآمده را آنجا بگذارم، بدون آنکه نگران اين باشم که فلانی چه گفته يا...يک وبلاگ تصويری کاريکاتوری. اینطوری هم مجموعه​ای از کارهای قبلی را می​توانم بگذارم...اتفاقا آخرین باری که جواد مجابی اینجا آمده بود پیشنهاد چاپ کتابی از کارهایم را کرد و گفت که دیگر وقتش است.. خوشبختانه کارهای زیادی اینجا هست...

چه تعداد از کارهایتان در ایران ماند؟

خیلی! متاسفانه هر چه کار در روزنامه از من چاپ شد، اصل‌ها را از ما گرفتند. کارهای ما برای​شان ارزشی نداشت، حتی یک بار برای مقاله​ای در مورد کاریکاتور چهره، ۱۵ تا از کاریکاتورهایم را به گراورسازی دادم، مدتی از کارها خبری نبود، بعدا یک حسن آقایی کارها را پیدا کرد، دیدم که به دلیل صرفه جویی در فیلم و زینک، گرفته​اند دور تمام کاریکاتورها را چیده​اند! و همه را روی یک زینک گذاشته​اند. بسیاری از کارهای ما به همین صورت گم و گور می​شد. اتفاقا همین چند روز پیش اتفاق بامزه​ای افتاد. دختر عطا بهمنش ایمیل زد و از من کاریکاتوری که از پدرش کشیده بودم را می​خواست تا در وبسایت پدرش بگذارد، او نتوانسته بود نسخه ای از ان را پیدا کند، من هم آنرا نداشتم، که البته به خاطر عطا بهمنش از اول خواهم کشید، چون همیشه برای او ارزش قائل بوده​ام.

يک سوال اساسی! خانواده​تان در قبال فعاليت​های هنری شما چه برخوردی داشته​اند؟ به هر حال مثل معروفی می​گويد که پشت هر مرد موفق، يک زن مقاوم و موفق حضور داشته است.

من اگر یک شانس بزرگ در زندگی ام آورده باشم، بر خورد با همسرم است. اگر به خاطر حمایت های بی ریای او نبود، نمی دانم سر از کجا در آورده بودم، و ادامه کارهای هنر‌ی ام به کجا کشیده می شد. در فراز و نشیب های مهاجرت و غربت، تنها یک رابطه استوار و مبتنی بر محبت واقعی است که زندگی ها را از خطر پاشیده شدن نجات می دهدو من از ین موهبت با وجود همسرم بر خوردار بوده ام.
چون هميشه مورد حمايت همسرم و فرزندانم بوده​ام. با آنکه همسرم سرش در حساب و کتاب و امور مالی است، و به قول معروف نيمه چپ مغزش فعال​تر است، ولی هميشه هنر و کارهای هنری را به ديده تحسين نگريسته، فرزندانم هم همينطور، دخترم بدونم آنکه متوجه شوم سال​ها به کارهای من توجه کرده بود، مثلا زمانی که در ايران بوديم و کارهايم را روی ميز آشپزخانه می​کشيدم با دقت نگاه می کرد. بعدها وقتی سفارش يک کار تصويرسازی گرفته بود، ديدم چقدر سبک او به کار من نزديک شده! هم دخترم و هم پسرم به مدرسه هنری رفته اند، دخترم نقاش است و پسرم بيشتر به موسيقی علاقه مند شده است.

یک نکته جالب، می​دانستید که تعداد کاریکاتوریست​های حرفه​ای ایرانی که به کانادا آمده​اند یا دارند می آیند روز به روز بیشتر می​شود؟ چطور است یک نشریه یا سایت راه بیاندازیم؟ شاید روزی تعداد بر و بچه​های حرفه​ای ساکن کانادا بیشتر از بچه​های حرفه​ای تهران شد!

راستش راه انداختن مجله در اینجا بسیار سخت است، یکی به خاطر منابع مالی است. تجربه این بیست و چند سال به من نشان داده که گرفتن آگهی برای یک نشریه​ بسیار کار مشکلی است. حتی هادی خرسندی با مشقت بسیاری توانسته اصغر آقا را سر پا نگه دارد، چون خیلی​ها به خاطر خط فکری او آگهی نمی​دهند. شاید راه انداختن وب‌سایت بهتر جواب بدهد.

چند روز پيش که برای شما عکس لطيفی و کامبيز را فرستادم چه احساسی داشتيد؟

پيری! مدت​ها بود عکسی از خيلی از بر و بچه​های قديمی نديده بودم، ديدن سيبيل​های سفيد کامبيز يا عکس لطيفی...انگار بايد گذر زمان را بپذيريم. البته خيلی خوشحال شدم که عکس​ها را ديدم...
دلتان می خواست که پيش بقيه می​بوديد؟ا... آره و نه. آره از اينکه در جمع آن گروه باشم و نه از اينکه نمی​خواهم در آن مملکت...چطوری بگويم...بچه​ها را دوست دارم، جمع را دوست دارم، کاريکاتوريست بودن در آن جمع را دوست دارم و دلم برای جمع تنگ شده، ولی دلم برای کاریکاتوريست بودن در آن کشور و با اين حکومت به هيچ وجه تنگ نخواهد شد! واقعا ارزش قائلم برای فعاليت​هايی که دوستانم می کنند و زحمتی که می​کشند، ما به هر دليلی
از آن مملکت بيرون آمديم، ولی با توجه به اتفاقاتی که آنجا افتاده، هيچوقت دلتنگ نشده​ام.

بعد از ۲۵ سال، خوشحاليد که از ايران بيرون آمده​ايد يا نه؟

آره! از هر نظر که نگاه می​کنم راضی هستم، شايد جواب من برای عده​ای ناهنجار باشد، ولی به هيچ وجه احساس نارضايی نمی​کنم از اينکه از ايران آمده​ام.


سایت احمد سخاورز


 

Copyright © 2006      Design: Noqte.com